من ترا (پول )عاشق شدم از کودکی

طنز زیر بیانگرِ واقعیتی غیر قابل انکار در ارزشِ پول ( مادیات ) است که تصویب قوانین و ضوابط برای ” اقتصاد تعادلی ” و یا بهتر بگویم ” تعادل اقتصادی ” ( نه افراط – نه تفریط ) ، آرامش ، آسایش و خوشبختی بشر را بمرور تضمین خواهد نمود .

بشنو از نی چون حکایت می‌کند —
وز جدائی ها شکایت می‌کند ‌.
بشنوید ای دوستان این داستان —
خود حقیقت نقدِ حالِ ماست آن .
در نیابد حالِ پخته هیچ خام —
پس سخن کوتاه باید واسلام : مولانا .
===========
< بنام آرامبخش دلها >
باسلام و وقت بخیر بمحضر همه اقتصاددانان محترم .
موضوع : اقتصاد تعادلی .
بشنو از من چون حکایت میکنم —
وز جدایی‌ها شکایت میکنم .
این جدائیها میانِ من و تو —
می‌دهد بر غربیان حقِ وتو .
من تو را عاشق شدم از کودکی —
گرچه لطفم می نمائی اندکی .
من نیم تنها بعالم عاشقت —
کس ندیدم شب بخوابد فارغت .
ای که معبودِ منی همچون طلا —
دل کجا خواهد تو را از من جدا .
ای که ناجّی منی در هر بلا —
ای که همخوابِ منی در هر سلا .
ای که شافی منی در هر کجا —
ای که داروی منی در سر سرا .
ای فدای تو همه بیب های من —
این همه بیب درتهِ جیبهای من .
ایکه بودی در کنارم چون زنم —
میپرستم من توراهمچون صنم .
تو کجائی تا شوم من چاکرت —
تاجِ عالم را گذارم بر سرت .
عاشقند این مردمان بر رنگ تو —
این همه جادو بُوَد از فَنگِ تو .
عاشقِ رویت شوند پیر و جوان —
گرچه بعضی هم کنند آنرا نهان .
هر که اندام تو را بیند درشت —
می‌زند آهسته جیبت را ز پشت .
نیست در عالم کسی همپای تو —
من ندیدم کس بگیرد جای تو .
شهرِ کوران شهرِ دزدان شهرِ من —
کس چه گوید کس چه جویدجزء تومن ؟
هم زکاغذ هم ز نقره هم طلا —
هم بآسایس رساند هم بلا .
هم که لیر و هم که پوند و هم دلار —
هم که نابینا کند چشمِ طمعکار .
اینکه من زجّه زنم از بهر پول —
اینکه می خواهم ورا گیرم بکول .
زین سبب رهجو نصیبش شد عذاب —
چون تورا هرگز نمی بیند بخواب : رهجو

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

 

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 − چهارده =

پربازدیدترین ها