محسن وثوقی با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : از مأمون تا محمدرضاشاه؛ چگونه قدرت مطلق، پدران را به دشمن فرزندان بدل کرد.
در تاریخ سیاست، کمتر پدیدهای به اندازهٔ استبداد توانسته است خویشاوندی را به دشمنی و قدرت را به جنون بدل کند. روایتهای تاریخی نشان میدهد که در نظامهای خودکامه، نزدیکترین افراد به حاکم، همانهاییاند که بیشترین خطر را احساس میکنند. در چنین ساختارهایی، قدرت نه بر قانون، بلکه بر ترس و سوءظن استوار است؛ و ترس، دیر یا زود، فرزند را به قربانی پدر و پدر را به جلاد خانواده تبدیل میکند.
در خلافت عباسی، مأمون برای تحکیم حکومت خود، برادرش امین را کشت و بغداد را به خاک و خون کشید. در ایران صفوی، شاهعباس بزرگ برای پیشگیری از کودتای احتمالی، دو پسر خود را کور کرد و ولیعهد سوم را نیز از میان برداشت. این رویدادها نه استثنا، بلکه قاعدهای تکرارشونده در نظامهای مطلقهاند؛ جایی که قدرت، همه را متهم و هیچکس را امن نمیگذارد.
در دورهٔ قاجار نیز نزاعهای خانوادگی بر سر تاج و تخت، چنان شدت یافت که برخی شاهزادگان با دسیسه و زهر، برادران خود را حذف کردند. این منطق خونین بعدها در ساختارهای مدرنتر نیز تکرار شد؛ هرچند با ظاهری قانونیتر و زبانی دیپلماتیکتر. حتی در دوران پهلوی، سایهٔ بیاعتمادی درون خانواده سلطنتی باقی ماند و میراث استبداد، در شکل انزوا، تبعید و فروپاشی اخلاقی خود را بازتولید کرد.
استبداد در ذات خود «خودخوار» است. هرچه قدرت مطلقتر شود، دایرهٔ اعتماد کوچکتر میگردد و نظام سیاسی ناگزیر به حذف درونی میشود. از عثمانی تا قاجار، از خاندانهای عربی تا حکومتهای سوسیالیستی شرقی، استبداد در نهایت فرزندان خود را میبلعد؛ زیرا در نظامی که مشروعیت از مردم گرفته نمیشود، تنها ابزار بقا، ترس است — و ترس، دشمنِ نخستِ عقل و رحم است.
این الگو محدود به گذشته نیست. در قرن بیستویکم نیز در رژیمهای موروثی یا خودکامه، همان ترس و بیاعتمادی در اشکال جدید ادامه دارد. خاندانهای حاکم در برخی کشورهای عربی یا آسیایی، فرزندان خود را درون ساختارهای امنیتی و رقابتی محبوس کردهاند؛ ظاهراً ولیعهدند، اما در واقع گروگان نظامیاند که به هیچ پیوند انسانی وفادار نیست. در کره شمالی نیز جانشینی نه بر پایهٔ شایستگی، بلکه بر اساس وفاداری به ترس شکل گرفته است؛ در روسیه، همان سازوکار حذف و کنترل درونساختاری با ابزار رسانه، امنیت و قانون بازتولید میشود.
تاریخ با صدایی آرام اما قاطع تکرار میکند:
قدرتِ بیقانون، چون ماری است که از دم خود آغاز به خوردن میکند. شاید مدتی بماند، اما در پایان چیزی جز نابودی خویش نصیبش نمیشود.
استبداد، پیش از آنکه ملتها را از پا درآورد، خون را از رگ خانوادهٔ حاکمان میمکد — و این، هشدار جاودانهٔ تاریخ است به هر قدرتی که به جای اعتماد مردم، بر ترس تکیه کند.
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع