گل گفتار بر شاخسار رفتار
رمز سعادت و راز موفّقیّت استاد محمّد منصورنژاد این است که هر گُلی که میگوید بر
شاخساران رفتارش میشکفد. اعمالش مویّدِ اقوالش است و رفتارش مصدِّق گفتارش.
عطر رفتار پسندیده از گُل سخنانش میتراود و زلال صداقت از بیانش میچکد.
او بزرگ است،زیرا بزرگی نمیفروشد و ردای بزرگی را نمیپوشد.
او شرافت دارد،ولی از اشرافیّت بیزار است.
قناعت نه در شعارش،که در رفتارش متجلّی است
و سادهزیستی نه در گفتارش،که در کردارش تبلور دارد.
در نقل روایت ،اهل درایت است و فحلِ کیاست.
سخن حکیمانه چونان برفی بر قلل مرتفع جانش مینشیند و زلال معانی و مفاهیم شیرین
آن از چشمهساران بیانش میجوشد.
سادهپوش است و سختکوش.در مطالعه مداومت دارد و در محاسبۀ نفس مراقبت .
هر روز دریایی از نور مینوشد تا جرعهای به شاگردان خود بنوشاند.
از گُل پیشانیاش عطر سجود میتراود و دستانش بوی خوش قنوت میدهد و رایحه خوش ملکوت.
پرهیز شدید ایشان از عُجب ،تعجُّبآمیز است و تحسینبرانگیز.
شخصیّت سترگ او از رنگ ریا و ننگ منوما پیراسته و به فرهنگ صفا و وفا آراسته است.
هرگز تملُّق نمیگوید و رنگ تعلُّق نمیپذیرد.به تاسّی از مولایش بر دهان چاپلوسان خاک میپاشد .
او بی آزار است و از آزار،بیزار!
از هر گونه تجلیل و قال و قیل نفرت دارد و همواره بدون هیاهو و صلوات و سر و صدا به مجالس
وارد میشود و اگر ناآشنایی طبق معمول بعضیها دست به چنان کاری بزند،او را نکوهش میکند.
آری، استاد از وابستگیها وارسته و به خدا پیوسته است.
هر گاه ابر غم آسمان دلش را فراگیرد،از دیدگان باران درد فرو میبارد،ولی یاران را دلسرد نمیکند.
با صخرههای سخن منارهای میسازد به بلندای ایمان و به استواری آرمان.
تا گمشدگان را راه نماید و بیخبران را آگاه فرماید.
آیینهها از سینهاش صفا میآموزند و از سکینهاش،وفا .
ساقۀ سبز نگاه او پر است از جوانههای امید و شکوفههای نوید.
اکنون سالهاست که این نخل بلند پرهیزگاری و سرو تنومند پایداری در این محراب قامت میافرازد
و شمع دلسوختهاش شعله برمیافروزد.
هر کتیبۀ این محراب هزار کتاب از چامۀ وفاق دارد و چکامۀ اشتیاق.
هزار آیینۀ صفا نثار وفای تو باد! استاد!