جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : وقتی فقر خط دار می شود تا هر که پایین باشد جامه ی بیچاره گی به تن کند و از نداری ضجه بزند و با حداقل ها نانی خشک به آبی ته مانده زده با حسرت و با چاشنی عقده و فحش و ناسزا به بانیان این وضعیتِ کثیف به دهان بگیرد و توی شکم بریزد ؛ چه انگیره ای می تواند تویِ کارمند را توی اداره پشت میزت بنشاند تا تو در انجام وظایف محوله به قدر کفایت کار کنی و از جایگاه و مسئولیتی که داری سوء استفاده نکنی. عقل و منطق می گوید همان قدر کار کن که می ارزی. وقتی فقرِ بی حیا می گوید اگر ماهیانه ۱۳ میلیون تومان ناقابل حقوق میگیری و خط فقرت زیر ۷۰ میلیون تومان است ؛ تو چطور می توانی پشت میزت انگیزه را بغل کنی و انرژی را توی کلامت بریزی و ارباب رجوع را راضی و خرسند از اداره به خانه بفرستی. وقتی تمام فکر و ذهنت درگیر چک و سفته و وام و بدهکاری ست و اهالی خانه به جیبِ تو بیشتر التفات دارند تا به وجودت ؛ چطور می شود از انضباط و وجدان و شرفِ کاری توی ادارات ایران حرف زد و توقع داشت کارمند و کارگر و مغازه دار و راننده ی تاکسی و حتی همان دست فروشِ ساده ی خیابان هم دلش و حالش میزان باشد و هوای همنوع خود را داشته باشد.
آقای فرماندار از تنها فردِ باقی مانده در یک اداره ی ۲۰ نفره که سرزده شال و کلاه کرده و به قصد بازدید و سرکشی به آنجا رفته ؛ می پرسد پس بقیه ی کارمندها کجا هستند. و خانمی که دست و پایش در پاسخ می لزرد تا متهم به آدم فروشی نشود ؛ میگوید نمیدانم. اداره ای که از ۲۰ نفر کارمند همین یک کارمند خانم را در اداره نگهداشته و یک نفرِ نگهبان را که هنگام خروجِ همین خانم درب را ببندد و برود تماشای فوتبال. این اداره ی کوچک و فکسنی در فلان شهر در کشور دقیقا همان تصویر کلی از جامعه و ساختار اداریِ ایرانِ امروزِ ماست. قصدم توهین و جسارت به قشر حقوق بگیر نیست. که با آنها همصدایم و رنج شان را می فهمم. اما کرکره ی اکثریتِ اداره های ما پایین است. همان هایی که هم نیمچه وجدانی دارند و تلاش می کنند دریافتی شان حلال باشد ؛ گاهی با همین ناترازی ها و ناعدالتی ها و تبعیض ها ترمز می برند و دل از کار بر می دارند. می گویند گور بابای دولت هم شد وقتی هوای کارمند و کارگر را ندارد !
ساختار و نظامِ اداری در این مملکت معلول است و دست و پا ندارد. یک افلیجِ به تمام عیار. وقتی حقوق یک مدیر در فلان مجموعه ی دولتی ماهیانه نزدیک به ۴۵۰ میلیون تومان در فیش حقوقی ثبت می شود و زیر میزی های پنهانی می گیرد که جز خودش هیچ کس نمی داند و برای خودش اضافاتِ متعدد پولی واریز می کند ؛ و همان مدیر به کارمند و کارگرش تکلیف می کند که وجدانی کار کند و مسئولیت پذیر باشد ؛ و سر ظهر زودتر از همه آستین بالا می زند تا نمازِ دروغ بخواند ؛ دقیقا پرتاب کردن کلمات رکیک و فحش و ناسزا را در برنامه دارد. یک توهین آشکار. یک بی شرمی و بی حیایی که گویی چشمها را بسته و عقل ها را مهر و موم کرده تا فشارش فقط روی شانه های این جماعت مظلوم باشد. اصلا چرا باید این مدیر و مدیرانی از این دست چنین دریافتی های نجومی داشته باشند. تخم دو زرده هم که بکنند این میزان نابرای در هیچ آیین و مذهبی در جهان پذیرفتنی نیست. با همین مدیرانِ متزور و دروغگو و فریب کار فعلا تابلوی ایران تعطیل است بر سر درِ تمامی اداراتِ ما نصب شده تا هر کس که بلد است کار را بپچیاند و به دنبال بدبختی ها و مشکلات خودش باشد. کارمندان و کارگرانی که هر چقدر بیشتر کار می کنند فقیرترند !
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع