هم در سختی مانده ایم هم در بی احترامی‌ !

 جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : نمی دانم این نقل قول چقدر ریشه دارد و اصالتِ آن چند می ارزد ؛ اما اگر درست باشد که شواهد و مستندات و زیستِ مردمِ گرفتار در شهر همین را می گوید ؛ باید برای وضعیتِ موجود در ایران خون گریه کرد و تابلوی امید ممنوع را سر در میدان آزادیِ تهران چسباند تا همگان بدانند این کشتی در این سیلابه ی طوفان زا به سلامت کسی را به ساحل نمی رساند. گفته بود زمانی که مدیر بودجهٔ سازمان برنامه بودم خطاب به فلاحیان وزیر وقت اطلاعات ؛ حرفهایی زدم نیش دار با کلی گلایه و اعتراض که واقعا این چه وضعِ مملکت داری ست که شما دارید. خاصه آن جا که بی پروا گفتم : این بود حکومت علی که از آن دم می زدید ؟ و فلاحیان بی آن که زبان به عذر بگشاید و توجیه کند و دلیل بتراشد و اما و اگر بیاورد ؛ صادقانه پاسخم را داد که یعنی آب و برق مجانی و رساندنِ مقام ایرانیان به انسانیت و هر وعده ی دیگر باد هوا بود‌ و بهترین جمله از زبانِ انقلابیون همان سال این بود که اگر ما می‌خواستیم مثل علی حکومت کنیم ؛ پنج سال بیشتر نمی‌ماندیم. ما می‌خواهیم بمانیم و حکومت کنیم. بسیار طولانی و دراز مدت. و البته به هر قیمتی !

 ما بازندگانی خالی از اعتباریم که دیگر نه حرف مان در دنیا خریدار دارد نه کسی راغب است تا ما را ببیند‌. به یک باره هر آن چه داشتیم از زمانه های دور و تاریخ ساز ؛ یک جا گذاشتیم به عرضه ی تاراج تا بگیرند و ببرند و بخورند و به ملتی چنین تسلیم و اطاعت پذیر بخندند. ملتی که می دانست و آگاه بود که در هیچ دوره ای در تاریخ ؛ ستمگران آن قدر قوی نبودند که بخواهند یوغ و زنجیر روی گردن مردم بیاندازند و آنها را به اسیری ببرند ؛ مگر آن که آن ملت با ستمگران مصالحه کنند و میدان را دو دستی در اختیارشان بگذارند. عرصه ی زندگی این روزها به قدری سخت شده که احساس می کنیم طناب دار توی گردن مان نشسته و هر آن ممکن است چهار پایه ی زندگی از زیر پایمان کشیده شود. حسرت و عقده و سوگ دارد از زمین و زمان روی شهر همین طور کیلویی زمین می ریزد تا باورِ درست شدنِ اوضاع با سر به دیوار بخورد و تمامِ وجودمان را متلاشی کند.

 امروز نه تنها دشواری ها و سختی ها از سر و کول مان بالا می رود و از ما سواری می گیرد که تحقیر و حقارت و خفت نیز دور ایستاده و با ریشخند و تمسخر آخرین نفس های بازمانده ی این ملت مظلوم را به تماشا نشسته تا کاملا هم از بیرون و هم از درون پوچ مان کند. پول ايران همین امروز در عراقِ ویران ؛ دارد كيلويى معامله می شود. آن چه از صرافی های عراق در قاب دوربین نشسته به وضوح نشان میدهد که حجم بسیار بزرگی از پول ايران روی ترازو به خفت در انتظار وزن شدن است. بسته هایی که روی پیش خوانِ صرافی ها ول شده و هیچ دزدی یا سارقی میل و تمایل به بردنش را ندارد. این کاغذ پاره ها فقط به درد سوختن می خورد تا خرج کردن. سقوطی به شدت تحقیر آمیز که نه تنها پول کشور را دست مایه ی تحقیر کرد که اعتبار و ارزشِ ایرانیانی متمدن و با فرهنگ را نیز به بازی گرفت. ما با حکومتِ مدعیانِ دین و مذهب در دشواری و سختی در دریایِ گرانی ها و تورم غرق شدیم و آن قدر بی احترامی و خفت دیدیم که در هیچ کجای تاریخ چنین رزومه ای به حاکمان و راهبران و پادشاهان نچسبید و به ثبت نرسید که در زمانه ی ما ثبت شد‌.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − هفده =

پربازدیدترین ها