جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : آن قدر همه چیز دروغ است که یک راست هم می بینیم باور نمی کنیم. در کنار هیبت های بی قواره ای که تمامِ وجودشان را تزویر و دروغ فرا گرفته ؛ تماشای حقیقت البته که بسیار سخت و دشوار است. انگار خواب دیده ایم. نمی خواهیم قبول کنیم. اما واقعیت خودش را بی پرده آشکار می کند تا ما همه را به یک چوب نرانیم و دوغ و دوشاب را با هم یکی نکنیم. پیش از آن که شرح ماجرا کنیم لازم است این داغِ جان سوز را به آقای نماینده تسلیت بگوییم و از این که فرزند جوان شان را از دست داده اند بگوییم که ما و ملتی شریف و درست کار شریک ماتم ایشان و خانواده گرانقدرشان هستیم. و البته که داغ فرزند دیدن کوه را هم از پا در می آورد. خاصه جگر گوشه ای که پدرش با آن که نماینده بود اما از رانت پدر بهره نبرد و از جایگاه او سوء استفاده نکرد. با آن که می توانست مثل خیلی های دیگر با یک تلفنِ بابا بهترین موقعیت شغلی را برای خود دست و پا کند و یا این که بی کار توی خانه روی مبل لم دهد ؛ تخمه بشکند و بادآورده ها را نوش جان کند ؛ اما سالم ماند و سلامت زندگی کرد.
اما ماجرا چیست. اصل روایت این است که فرزند جوان یک نماینده مجلس در حالی بر اثر سانحه ی سوختگی جان باخته که به صورت گمنام و ناشناس و بدون آن که صاحب کار و یا شخص دیگری بداند در یک رستوران به عنوان پیک موتوری مشغول به کار بوده است. سید روح الله موسوی ؛ نماینده مردم لردگان ؛ خانمیرزا و فلارد از استان چهار محال بختیاری که فرزند خود را در حادثهای دلخراش از دست داده ؛ در مراسم خاکسپاری پسرش با تأکید بر پرهیز از استفاده از جایگاه خود برای خانواده قصه ی تلخِ آخرین روزهای او را بازگو کرد. ویدیویی از مراسم خاکسپاری این فرزند منتشر شده که در آن موسوی با تأثر میگوید: خدا را شاهد می گیرم که در این شانزده ؛ هفده ماه حتی یک بار هم برای اعضای خانوادهام با کسی تماس نگرفتم. وقتی جوانها به من مراجعه میکردند و میدیدم نمیتوانم برایشان کاری انجام دهم ؛ وجدانم نمیپذیرفت که برای خانواده خودم ارتباطی با کسی بگیرم. صاحبکار پسرم به من میگفت: تا دو روز پیش اصلاً نمیدانستم که پدر امیر محمد کارگر پیک موتوریاش ؛ نماینده مجلس است. حتی خودش هم آنجا مرا به کسی معرفی نکرده بود. من به پسرم گفته بودم : پسرم ! مثل بقیه باش و نگو پدرت چه کاره است. او در منطقهای محروم بزرگ شد و برای تأمین معیشت خود در رستوران کار میکرد. فرزند این نماینده مجلس ؛ چند روز قبل پس از اتمام بنزین وسیله نقلیه و هنگام ریختن بنزین دچار سوختگی شده بود که در نهایت بر اثر شدت سوختگی جان باخت.
می خواهم چند نمونه از پیامهایی که مردم بابت این رخداد خطاب به آقای موسوی گفتند را عینا بازگو کنم و از روایت شخصی در انتهای نوشتار بپرهیزم. یکی گفته بود : موضوع پیش آمده خیلی ناراحت کننده بود. خدا به خانواده اش صبر بدهد. و یکی دیگر که نوشته بود : من که باورم نمیشود. ولی اگر روایت درست باشد واقعا باید این نماینده مورد تقدیر قرار گیرد. گرچه همه باید این طور باشند. ولی کو تقوا ؛ کو انصاف ؛ کو عزت ! و یکی که حقیقتِ ماجرا را می دانست گفته بود : واقعا درست است. شکی نیست. بنده با اقوامشان دوست هستم. موضوع را به درستی تایید کردند. و یکی که گفته بود : خدا رحمتش کند. کم هستند اینطور آدمها. و هموطن دیگری که پیام گذاشته بود با این مضمون : که کم هستند آدمهایی مثل آقای موسوی. خیلی از نماینده ها هستند که انگار مملکت ارث آبا و اجدادیِ آنهاست. نماینده هایی مثل موسوی خیلی کم اند و این جور آدمها در کشور کیمیا هستند. و دیگر پیام منتشره که گفته بود : خدا رحمتش کند. درود خدا بر این پدر و پسر و این خانواده. اینشاءالله که از این مدل مسئولین ؛ بیشتر و بیشتر در این کشور داشته باشیم که متاسفانه نداریم و تخمشان را ملخ خورده.
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع