آقای شهردار به ما هم یاد بده !

جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : گفت جنازه ی بچه ام را نمی گیرم تا مگر صندلی شهردار را خالی ببینم.‌ و همان کرد که او می خواست و دیگران. این جور مواقع حرف ها و حدیث ها هر کدام سازی ناکوک دارند و هر طور که میل شان است به گوش مردم می رسند. یکی می گوید شهرداری بی تقصیر است و او که خود را سوزانده مقصر. و دیگری خلاف این را می گوید. فرق چندانی هم حالا که او سوخته و مرده و به خاک سپرده شده ندارد. مهم این است که دیوانه ای سنگی درون چاه انداخت تا اهواز به هم بریزد و خبرهای پارک زیتون همه جا منتشر شود. مثل همان کتک زدن دست فروشان قزوینی با دیلم و آهن که شد سوژه و تمام عالم فهمیدند که ماموران سد معبر در خیابان نوروزیان قزوین چه دسته گلی را به آب داده اند. و همیشه همین است. گند کار که در می آید تازه می فهمند نباید به دیوانه ها مسئولیت می دادند.

 و حالا کلیپی واقعی بدون روتوش و یا فریب اذهان عمومی منتشر شده که در آن شهردار و مجموعه ی شهرداری شهر استانبولِ ترکیه با لبخندهایی پر از مهر از دستفروشان محلی بازدید می کنند و با صحبت کردن با آنان و گوش کردن به درد و دل هایشان به آنان صندلی هدیه می دهند و با زبانی خوش و نرم و لطیف برای زنان و مردان سالخورده و مابقی دست فروشان آرزوی رزق و روزی زیاد می کنند. خودِ فیلم آن قدر گویا و واضح هست که نیازی به توضیح اضافه ندارد. نه از ماموران گردن کلفت سد معبر خبری هست نه ماموران زبان نفهم اجراییات شهرداری استانبول. همه مسئولینی هستند مودب آرام و مهربان که می دانند روزگار این دست فروشان چگونه است و آمده اند تا مرهم دردی باشند بر آلام شان. مامورانی که هیچ نیازی به باتوم و گاز اشگ آور و دیلم ندارند.

برای خرابی و ویران کردن ؛ گردنی کلفت لازم است و زبانی تند و گزنده. همین ها کافی ست تا هر کسی بتواند در نقش یک آدم منفی روزگار دیگران را سیاه کند و با مجوز و تایید بالایی ها بسیار خانه ها را ویران نماید. کم نیستند اراذل و اوباشی که در قواره های موجه چنین کرده اند و بی شک در آینده نیز چنان می کنند. باید از شهردار استانبول خواست که از این رفتار کمی هم به شهرداران ما بیاموزد تا طریقه ی دل به دست آوردن را چون فریضه ی نماز واجب بدانند و به کسب و روزیِ مردم چنین بیرحمانه نتازند. حتی اگر دست فروشان متخلف اند و بنا به تغییر بر اساس آن چه قوانین شهرداری و یا سد معبر می گویند ندارند باز هم پاسخ شان سنگ و آهن و چوب و مشت نیست. این جا به هر کسی می گویی برو کلاه بیاور می رود سر می آورد. تفاوتی از ما با جهان که بعد می گوییم چرا آسمان ایران باران ندارد.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده + چهار =