جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت :منافع ملی یا ملی گرایی ؛ مصالح مردم یا مصلحت اندیشی و در یک کلمه مردم. اینها واژگانی نیستند که صرفاً بر زبان سیاست مداران جاری شوند. اینها مفاهیمی بنیادیاند که در تار و پود سیاست خردمندانه تنیدهاند. چه در جلسات رسمی ؛ چه در گفت و گوهای پشت پرده. همهی مراودات و توافقات در جهان امروز ؛ از مذاکره بر سر یک قرارداد ساده تا طراحی نقشهای راهبردی بر مدار همین مفاهیم و واژه ها میچرخد. چرا که حتی در عالم دیپلماسی ؛ یک سلام ساده بی معناست اگر بر پایهی منافع مشترک و مصالح مردم استوار نباشد و مردم را در معنای کل نبیند. جهان امروز دیگر عرصهی تقابل کور نیست. جانها و سرزمینها در پی همزیستیاند. از یک سفره نان میخورند و زیر یک سقف مینشینند. و اگر همدلی نیست؛ دست کم منافع متقابل که هست که آنان را گرد یک میز بنشاند. در ورای این میزها این مردماند که موضوع اصلیاند. مردمی که باید بهرهمند شوند. دیده شوند و فداییانِ چشم و گوش بسته ی بازیهای قدرت طلبانه نباشند.
زمانی نه چندان دور ولادیمیر پوتین با روزنامهی گاردین مصاحبه ای داشت به شدت آموزنده. نصیحتی داشت جهانی و فرمایشی بیدار کننده تا حداقل سیاست مداران ایرانی بدانند با خودشان چند چندند. وقتی خبرنگار پرسید که چرا روسیه با وجود درخواستهای مکرر ایران ؛ از ارسال تجهیزات راداری و پدافندی خودداری کرد و در جریان جنگ ۱۲ روزه بین اسراییل و ایران هیچ حمایتی از دوستانِ خود در تهران نشان نداد ؛ پاسخِ صریح و روشنگری را داد که به گمانم تمامِ خوش خیالی ها و توهمات ما را یک جا بر زمین کوبید و تا حدودی ما را بیدار کرد. پوتین گفت : امروز حدود دو میلیون نفر از جمعیت اسرائیل زادهی شوروی پیشین یا همان روسیهاند. به عبارتی قابل فهم اسرائیل کشوری با بافتی روس زبان است. طبیعی ست که در سیاستهای راهبردی نوین روسیه ؛ ما نمیتوانیم مصالح مردممان را نادیده بگیریم. این پاسخ هر چند تلخ اما واقع گرایانه و مبتنی بر اصل بنیادین مصلحت مردم است. نه میتوان به آن خرده گرفت نه باید از آن دلگیر شد. چرا که پوتین پیش از هر چیز به مردم کشور خود میاندیشد ؛ آنانکه درون یا بیرون از مرزهای رسمی روسیه بخشی از هویت ملی آن به شمار میروند. او میداند که سیاست میدان شعار نیست ؛ صحنهی تصمیم های دقیق بر اساس منافع راهبردی است.
از این منظر شاید تهران نیز باید نگاهی دوباره بیندازد به درک خود از روابط بین الملل. دیگر زمان آن گذشته که صرف اعتماد تاریخی یا برادری های لفظی و فدایت شوم های ساختگی بتوان بر پشتیبانی قدرتها حساب باز کرد. در دنیای امروز همسایگان دیرین و متحدان دیروز نیز اگر منافع ملیشان اقتضا کند ؛ در لحظهای حساس پشت میکنند و میروند. چنان که بسیاری از کشورهایی که روزگاری با سرمایهی ایران جان گرفتند و بالیدند اینک در روزگار دشواری غایباند و سکوت پیشه کردهاند. پس حقیقتی را باید پذیرفت. بر قلهی بلند سیاست پرچم منافع و مصالح ملی در اهتزاز است ؛ نه دوستیهای شاعرانه و نه عهدهای نانوشته. رهبران میآیند و میروند ؛ صندلیها جا به جا میشوند اما آن چه در پایان میماند مردمی اند که یا از تدبیر بهرهمند میشوند یا قربانی بازی های بی حاصل میگردند. و تنها آنان که مصالح مردم را در کانون تصمیمها قرار می دهند میتوانند روزگاری بسازند که از جنس امید ؛ رفاه و عزت باشد نه از جنس شعار.
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع