بنام هستی بخش
سوگینه برای قلب تپنده زاگرس چشمۀ کوهرنگ
✍کرامت تاتینابلداجی(کاوه بختیاری)
واحسرتا که رونق این بوستان شکست
امروز، زردکوه بختیاری ساز چپ را بر بستری خشک نواخت و خاک، غمنامهای بیصدا سرود
امروز، کوهرنگ خشکید. نه فقط چشمهای، که خاطرهای، که رگ حیاتی زاگرس، که صدای جاری ایل خاموش شد.
هزاران سال چشمه کوهرنگ، سرچشمه زایندهرود و کارون، از دامنههای زردکوه میجوشید و جان به دشت و دمن میبخشید.
آبشارهایش، چون موی پریشان دختران ایل، بر سنگها میلغزیدند و آواز زندگی میخواندند. این چشمه، منبعی طبیعی و نماد استواری بود؛ نماد بلوطهای سرسخت، نماد کوهستانی که مردان و زنان پولادین بختیاری در آن بالیدهاند.
اما امروز، ایل بیصدا گریست. کوچ، بیمقصد شد. قاطرها، بیبار، در مسیرهای خاکخورده ایستادند. و بر آسمان گلایه آوردند ، سیاهچادرها، بیطنینِ صدای چشمه، بیروح شدند. زنانی که با مشکهای پر از آب، آواز میخواندند، امروز مشکهای خالی را به آسمان نشان دادند. و گریستند ،
مردانی که با چوبدست، مسیر چشمه را نشان میدادند، امروز به خاک خیره ماندند.
طبیعت، در آتش بیتدبیری سوخت. لالههای واژگون، گریان شدند. اشکهای دختران و مادران ایل، بر خاک خشک چکید. چهرههای سوخته و مغموم چوپانان، دلبرشته از بیآبی، در سکوتی سنگین فرو رفتند. افسوس و دریغ، واژههایی شدند که در هر سیاهچادر زمزمه میشوند.
و آنسوتر، زیادهخواهیهای کویرنشینان، که بیاعتنا به ریشهها، به حافظه خاک، به حق ایل، آب را از کوهستان ربودند. کوهرنگ، قربانی شد؛ قربانی بیتدبیری، قربانی فراموشی، قربانی توسعهای که ریشه نمیبیند، فقط مصرف میخواهد.
ای کوهرنگ، ای قلب تپنده بختیاری، ای نماد زایش و زندگی، اگر تو خشک شوی، چه کسی برای ایل خواهد گریست؟ چه کسی آواز کوچ را خواهد خواند؟ چه کسی به بلوطها خواهد گفت که هنوز میتوان ایستاد؟
امروز، زردکوه سوگینهخوان شد. و ما، وارثان ایل، باید این سوگ را به شعر بدل کنیم، در حافظهای که نمیخشکد.
ما با اشکهای خود تو را باز جاری خواهیم ساخت .
#تاتینا_کاوه_بختیاری
دوم آبانماه ۱۴۰۴