جسد فاطمه در دپوی زباله !

جعفر بخشی بی نیاز نویسنده و روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : چاقو را تیز کرده بود‌ آن قدر که روی هر چه می گذاشت سریع می برید. آماده بود تا پاره کند. تا خون راه بیاندازد. بی گمان این چاقو می توانست به لحظه ای بر گلوی گوسفندی بی پناه یا گاوی فربه بنشیند و آرام و بی هوا حنجره اش را بشکافد. حمام خون راه بیاندازد و در کوچه و خیابان توی جوی آب خون بریزد. چاقو اگر تیز نباشد ؛ اگر برنده گی نداشته باشد ؛ بر گلوی حیوان نمی نشیند. بنشیند هم می آزارد. مرگ را با درد همراه می کند. با زجر. با کم کم مُردن. جان دادنِ پر مشقت. مرگِ دشوار. برای همین است که قصابانِ کارآزموده در سلاخ خانه ها که هماره بر گوسفند و گاو تیزی چاقو نشان می دهند ؛ بلدند چگونه گلو پاره کنند تا حیوان درد را نبیند و آن را نفهمد. که چاقو ساخته شد تا گلوی حیوان را نشانه برود و روی تخته ؛ گوشت و استخوان را از هم جدا کند.

حالا اما چاقو نه بر شاهرگِ گوسفند یا گاوی تنومند که بر گلوی دخترکی ۱۶ ساله نشسته و تمامِ رگ و پی اش را بیرون ریخته. چاقویی که تا بر گلو نشست جان گرفت و دخترکِ تنهای شادگانی را به غسالخانه فرستاد. روایتِ قتل های ناموسی همچنانِ در خوزستان حیات دارد و از تک و تا نمی افتد. یا پدری خشمگین ؛ یا برادری متعصب ؛ یا قوم و خویشی در حکم کاسه ی داغ تر از آش با چاقویی تیز و برنده زنان و دخترانِ جنوبی را در جای خلوت ؛ توی کوچه ای تنگ و تاریک ؛ زیر زمینی نمور ؛ حیاطی متروک ؛ اتاقی بی سقف و بیابانی تفت زده و خشک گیر می اندازند و مرگ شان را جار می زنند. خود قضاوت می کنند ؛ حکم می دهند و بعد هم منصفانه و با عدالت اجرا می کنند. نه عذابی می کشند و نه به اندوه می نشینند. همین که بی آبرویی را به لبه ی تیز چاقو بسپارند یعنی عدالت در جنوب اجرا شده است.

حالا در شادگانِ خوزستان یک مرد جوان دختر ۱۶ ساله برادرش را به دلیل موارد ناموسی به قتل رسانده و فاتحانه بر سر جنازه ایستاده. فتحی که به دستور پدر و تشویق او رخ داده و دستور قتل را آقای پدر صادر کرده. جنازه ی فاطمه پس از آن که چاقو بر شاهرگش نشست و زندگی اش را خاتمه داد در محل دپوی زباله ی شهر شادگان پیدا شد. با پیدا شدنِ جسد فاطمه تحقیقاتِ گسترده ای آغاز شد. خیلی طول نکشید که مرد جوانی به نام مهدی که عموی فاطمه بود مدعی شد به دلیل مشکلات ناموسی فاطمه دختر برادرش را به دستور برادرش که پدر دختر است با زدن شاهرگش با چاقو به قتل رسانده است. متهم آن قدر راحت و روان ماجرای قتل را تعریف کرد که گویی چاقو بر گلوی فاطمه نگذاشته و این قساوت بیرحمانه را او انجام نداده. دردِ این جنایت فجیع آنجاست که پدر دختر گفته هیچ گونه شکایتی از  برادرش که عامل این جنایت بوده ندارد.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

 

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × سه =