دست فروش های خوش شانس !

جعفر بخشی بی نیاز نویسنده و روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری  با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت :   آن همه جار و جنجال و هیاهو و داد و بی داد بالاخره تمام شد و آب ها از آسیاب افتاد. حالا آن دو دست فروش شریف که از ماموران شهرداری در قزوین کتک خورده بودند و تمام تن و جانشان زخمیِ زخم های همشهریانشان بود و فیلم های این اقدام وحشیانه را تا آن سوی مرزها و رسانه های بیگانه هم برد ؛ با نیکوکاری فردی خیر و نیکوکار دو باب مغازه را هدیه گرفتند تا منبعد به جای دست فروشی در خیابان و سد معبر کردن ؛ مغازه داری کرده و در محیطی آبرومندانه به شوق نان با علاقه مندی بیشتری کار کنند. بی تردید این رفتار انسانی و معرفتی را باید ستود و آن را گرامی داشت. کاری بود ارزشمند که زخم های ضرب و شتم ماموران را تا مدتهای دور خنثی کرد و ورق را برای دست فروشان جور دیگری برگرداند. این دو دست فروش گرچه در خاطره ی اذهان عمومی فراموش نمی شوند و رفتار سخیف و دور از معرفت ماموران شهرداری را هم خودشان از یاد نمی برند اما ناخواسته گرفتار عدویی شدند که برایشان اسباب خیر شد و برکت.

در این شهر تنها این دست فروشان شناخته شده نبودند که مورد ضرب و شتم ماموران شهرداری قرار گرفتند‌. این روایت پیش تر هم در خیابان های مختلف شهر قزوین اتفاق افتاده بود‌. حتی شاید به مراتب دردناک تر و پر سر و صداتر. اما ایراد کار این جا بود که دوربین های راستگو آنجا نبودند و هجمه ی افکار عمومی هم تا این حد روی موضوع زوم نکرده بود. اما قرعه ی بخت و اقبال به نام شریف این دو دست فروش پیوند خورد تا بلافاصله بعد از انتشار کلیپ و حواشی های رخ داده در شرائطی کاملا جو زده بسیاری از متمولان و خیرین آستین همت بالا بزنند و عجالتا دو باب مغازه را برای کسب و کار برایشان در نظر بگیرند. جالب آن که خیر نیکوکار پس از آن که دو دست فروش را به مغازه ی اهدایی می برد هم نشانی مغازه ها را به مردم می دهد و هم از عموم همشهریان قزوینی می خواهد که حتما برای خرید میوه و تره بار به مغازه ی این دو بیایند‌‌.

گفتم و نوشتم که متهم به جانبداری و زائل کردن اقدام پسنیده ی شهروند نیکوکار قزوینی نباشم. اما سوال این جاست پس تکلیف بقیه ی دست فروشان در سطح شهر قزوین چه می شود‌. نه فقط قزوین. کل استان. یا بهتر است بگوییم در کشور. حالا که امکان ورود به دستگاه های دولتی نیست و کار اداری تقریبا از هفت خوان رستم به هفتاد خوان رستم رسیده و خیلی از شرکت ها و کارخانه ها هم یا نیرو نمی گیرند و یا نیروهای خود را تعدیل می کنند و اسنپ هم ظرفیت این همه بی کار و بازنشسته را ندارد ؛ پس تکلیف چیست. اگر در خیابان دست فروشی کنند که به همان سرنوشت تلخ دست فروشان قزوینی دچار می شوند و اگر بخواهند وارد این کار نشوند خرج و مخارج شان از کجا تامین شود. همه که نمی توانند خلاف کار باشند و نان کپک زده سر سفره ببرند. امکان رخداد چنین شگفتانه ای را هم هر دست فروشی ندارد که مورد مهر و تفقد خیرین قرار بگیرد. پس چه باید کرد‌. همه که دست فروش خوش شانس نمی شوند‌‌. می شوند ؟

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

 

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 − پنج =