توکلی: می گفت از تمام اسناد و خاطرات مربوط به آن دوران، فقط همین آلبوم عکس باقی مانده است. همه اموال من و ثروت پدرم در سال ۵۸ مصادره شد. او گلایه داشت که حتی موسوی تبریزی، همشهری او و از مقامات قضایی وقت، که در باره منشا ثروت خانوده او آگاهی کامل داشته است نیز در این مصادره دخیل بوده و رای علیه او داده است!
روی میز کوچ و شلوغش، یک آلبوم قدیمی و رنگ و رو رفته ای قرار داشت که یادگار دوران قدرت و شوکت او بود. عمده عکس ها مربوط به دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی بود؛ زمانی که مهندس تقی توکلی فرزند موسس کارخانه «کبریت سازی توکلی»، برای خودش برو و بیایی داشت.
به گزارش اقتصاددان به نقل از کارخانه ساز ، موفقیت های او در مدرن سازی این کارخانه و نیز تاسیس چند واحد صنعتی دیگر، باعث شده بود که شخص شاه از او بخواهد که به دولت بیاید و مسئولیت راه اندازی پروژه های بزرگی مانند « ماشین سازی تبریز» و «مس سرچشمه کرمان» را بر عهده بگیرد.
توکلی: می گفت از تمام اسناد و خاطرات مربوط به آن دوران، فقط همین آلبوم عکس باقی مانده است. همه اموال من و ثروت پدرم در سال ۵۸ مصادره شد. او گلایه داشت که حتی موسوی تبریزی، همشهری او و از مقامات قضایی وقت، که در باره منشا ثروت خانوده او آگاهی کامل داشته است نیز در این مصادره دخیل بوده و رای علیه او داده است!
این حرف ها و گلایه های پیرمردِ صنعتگرِ تبریزی را از باب مرثیه خوانی بر آن مصیبت اقتصادی بازگو نمی کنم. در باره مصادره ها حرف زیادی گفته شده و دو چندان نیز ناگفته مانده است. بحث این است که چطور فردی مثل تقی توکلی که بصورت خانوادگی قدیمی ترین کارخانه موجود ایران را طی یکصد سال گذشته اداره کرده اند، از موضوع گسترش ایدئولوژی ضد سرمایه داری که حداقل از اوایل دهه ۱۳۵۰ در حال رشد و گسترش بود، بی خبر ماند؟
واقعیت این است که در الگوی سرمایه داری جهانی، سنسورهای «سرمایه» نسبت به وقایع و رخدادهای سیاسی فوق العاده حساس و فعال است و معمولا سرمایه داران بزرگ و بویژه صاحبان شرکت های چند ملیتی، خیلی زودتر از دولت مردان و تحلیلگران سیاسی، به بحران های قریب الوقوع سیاسی وقوف می یابند و از معرکه می گریزند. اما واقعیت در ایران، برخلاف همه تبلیغات چپ اندیشانه ای که علیه سرمایه داری و امپریالیسم صورت گرفت و هنوز هم در جریان است، ما هیچ وقت شاهد وجود چیزی با عنوان«سرمایه داری» به مفهوم متعارف جهانی با شبکه و اجزای یکپارجه آن، نبوده ایم.
تعداد صنایع بزرگ خصوصی که طی دو دهه پایانی رژیم پهلوی رشد کردند و می شد به آنها عنوان «کارخانه با برند شناخته شده » اطلاق کرد به یکصد عدد نمی رسید و هیچ کدام هم به تعبیر مارکسیستی، محصول سلطه سرمایه و استثمار نیروی کار نبود، بلکه متکی به مختصر سرمایه خانوادگی بود که از راه تجارت و زمینداری به عرصه صنعت راه یافته و با رنج و خون دل خوردن ها و تلاش شبانه روزی افرادی مثل لاجوردی و برخوردار وخسروشاهی و ایروانی و قندچی و توکلی و غیره تبدیل به کارخانه و واحد بزرگ صنعتی شده بود.
به گواه بسیاری از شاهدان، روابط کارخانه داران ایرانی با کارگران، ابدا رابطه ارباب و رعیت و یا بورژوا و پرولتاریا نبود. برخی از آنها مثل خیامی و قندچی از شاگردی و کارگری به این مرحله رسیده بودند، قندچی مالک کارخانه ایران کاوه، با لباس کار در میان کارگران می رفت و مثل آنها پتک می زد و محمود خیامی خودش همراه کارگران کارخانه ایران ناسیونال یکی از بازیکنان تیم فوتبال پیکان بود. در هر صورت، پاگرفتن و رشد صنایع تحت امر آنها، نه محصول استثمار دیگران بلکه نتیجه نبوغ فردی، پشتکار و روابط عاطفی و احساسی آنها با کارگران و حتی جامعه و مصرف کنندگان بود. با خروج آنها هم اغلب این کارخانه ها، یا تعطیل و ورشکست شدند و یا باحداقل ظرفیت، افتان و خیزان ادامه یافته اند.
تقی توکلی هم از همین جنس، سرمایه داران ایرانی بود. اجدادش از تجار مهاجر ایروانی بودند که سرمایه خانوادگی را از سال ۱۲۹۷ در صنعت کبریت سازی به کار انداختند و در پیچ خم تحولات سیاسی ایران، یکصد سال تاب آوردند. آنچه از رفتار سیاسی تقی توکلی طی سالهای عمر او در می یابیم، به هیچ وجه با رفتار و نگرش یک سرمایه دار عضو شبکه سرمایه داری محافظه کار و عافیت طلب همخوانی نداشت. او نه یک سرمایه دارِ ثروت پرست، بلکه تا حد زیادی شبیه اغلب روشنفکران طبقه متوسط ایران، جمع اضداد بود.
با اینکه یک آذربایجانیِ ترک زبان و اهل تبریز بود، از تمایلات قومی بیزار بود و حتی سالها در حزب پان ایرانیست فعالیت کرد. باشروع جنبش ملی شدن نفت، به صف هواداران مصدق پیوست و با شکست جنبش، در میان یاس و ناامیدی، برای تحصیل به آمریکا رفت. با بازگشت از آمریکا و مشاهده تغییرات اقتصادی در ایران، علاقمند به سیاست های اقتصادی محمد رضا پهلوی شد و حتی در سال ۵۶ به دستور مستقیم شاه و در دولت آموزگار وزیر نیرو شد. شاید این بدترین تصمیم تاریخی زندگی توکلی بود البته اگر در این فقره ، قدرت تصمیم داشت. خود او می گفت: «بیا و توی این شرایط کمک کن! من هم دیدم کشور در قطعی مکرر برق است آمدم و وزیر شدم».
باشروع انقلاب اسلامی، توکلی با این گمان که ثروت او میراث دوران قبل از پهلوی هاست و نیز با این گمان که در ۲۰ ماه وزارت یک ریال حقوق نگرفته و کلا در هیچ برنامه سرکوب و ستمی نقش نداشته است، در ایران ماند و به کارش ادامه داد تا اینکه مطابق قانون مصادره ها، کارخانه و کل اموالش را از او گرفتند و دوباره مایوس و ناامید راهی آمریکا شد. سیزده سال بعد که کارخانه دولتی شده کبریت توکلی با ۴۱۰ میلیون تومان ورشکست شد، در دولت هاشمی از او خواسته شد که بازگردد و کارخانه را تحویل بگیرد.
طی بیست سال گذشته، دو باره با کار و شبانه روزی این کارخانه که در واقع به آهن قراضه ای مبدل شده بود را احیا کرد و با ترس و لرز از وقوع مصادره ای دیگر، به زندگی حرفه ای و صنعتی خود ادامه داد. حتی در باره آنچه بر او رفته بود حرف نمی زد. من و همکارانم در مجله «کارخانه دار» به سختی و به واسطه دوست و همشهری اش پروفسور جواد طباطبایی توانستیم او را راضی به گفتگو کنیم.
روزی که مجله چاپ شد او برای درمان بیماری به آمریکا رفته بود. دو ماه بعد، به محض بازگشت با من تماس گرفت و گفت در این مدت بیش از اندازه برای من پیام و تقاضای مصاحبه و شرت در سخنرانی آمده است. به شوخی می گفت «نمی دانستم اینقدر آدم مهمی هستم». گفت الان در تبریزم اما روز شنبه آینده بیا در دفتر تهران که تو را ببینم. شوربختانه آن شنبه آینده، هیچ وقت فرا نرسید و او در شهر زادگاهش درگذشت.
آنچه مسلم است کارخانه کبریت سازی توکلی محصول کوشندگی شخص تقی توکلی بود، با خروج او از کشور از کار افتاد و با بازگشت او احیا شد. بعد از مرگ او هم سخت است که بشود چشم انداز مشخصی برای آن تصور کرد.
مع الوصف به تقی توکلی و دیگر کارخانه داران امثال، می توان صدها نقد وارد کرد اما هر چه بودند، از جنس آن سرمایه دارانِ وابسته و زالو صف و خون آشام مندرج در متون حزب توده و فدائیان خلق و مجاهدین خلق و سخنرانی های علی شریعتی نبودند. بی هیچ تعارفی، اغلب آنها نمادی از سرمایه داری بومی و ملی روبه رشد بودند که با خروج آنها، اقتصاد ایران از نفس افتاد.
روحش شاد
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع