چیزهایی که برایمان آمد و چیزهایی که از دست مان رفت !

جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت :زندگی راحت شده. آن قدر که توی اتاق ات جلوی یک جعبه ی جادویی می نشینی ؛ به پشت لم میدهی ؛ تخمه پوست می کَنی ؛ با کنترلی کوچک دستور میدهی که کدام باشد ؛ کدام حذف شود. یک گوشی موبایل به دست میگیری و با هر کجای دنیا که می خواهی ارتباط می گیری. یک بلیط از اینترنت میخری صبح روز بعد توی طیاره می نشینی و مسیرهای دور را ساعتی بعد طی کرده به مقصد می رسی. آب داری. برق و گاز. خانه های بزرگ. مبل های رنگ به رنگ. ماشین لباسشویی. ظرفشویی. دیگر خودت را توی مطبخ علاف نمی کنی تا نخود لوبیای شوربا را بریزی و با گوش کوبِ چوبی به جان بخش گوشتش بیفتی. توی ماشین شاستی می نشینی ؛ کولر می زنی ؛ صدای ضبط را بلند می کنی و در مسیر جاده ی چالوس به هم نشین ات حرفهای عاشقانه تعارف می کنی. زندگی آن قدر راحت شده که تو می توانی هر بلایی که خواستی سر خودت بیاوری و کسی هم با تو هیچ کاری نداشته باشد.

 این زندگی چیزهای خوبی برایمان به ارمغان آورد. راحت مان کرد. سختی ها و دشواری های زیادی را از ما گرفت. راه های صعب العبور را هموار و دست نیافتنی ها را دست یافتنی کرد.‌ زندگی امروزه روز برایمان کلی آسوده گی آورده که وقتی به گذشته نگاه می کنیم اهمیت آن را کاملا عینی می فهمیم و می شناسیم. ما الان با ماشین و تنکولوژی همراه شده ایم و راحتی را در همه جای زندگی لمس می کنیم و از آن لذت می بریم. اما در کنار این ها چیزهای با ارزش زیادی را از دست دادیم که هرگز و هیچ گاه دیگر بار به دست نخواهیم آورد. ما ماشین آوردیم اما در مقابل احساس را از دست دادیم. احترام ها را زیر پا گذاشتیم. به حرمت ها توهین کردیم. آداب انسانی را به فراموشی سپردیم. مهربانی ها را از یاد بردیم. قول ها و اعتمادها را کم رنگ کردیم. ما انسانیت را و ادب را و شعور را آن طور که باید می داشتیم ، حالا دیگر نداریم.

 ما کسانِ زیادی را در گور خواباندیم که فرصت نکردیم به دادشان برسیم و گره ای از مشکلات شان را حل کنیم. پدران و مادرانِ پیرمان را از خود رنجاندیم و دست های پر محبت شان را از روی سرمان برداشتیم. به خواهران مان ؛ برادران مان ؛ فرزندان مان ؛ همسایگان مان ، ما به آنها بدی کردیم و حق شان را از بین بردیم. ما معرفت را ؛ مرام را ؛ گذشت را ؛ جوانمردی را خانه نشین کردیم و سگ های هار را باز گذاشتیم تا کوچه و خیابان را به هم بریزند و آرامش خلق الله را به آشوب و فتنه برسانند. ما خودمان را هم از دست دادیم. دیگر نه آن حوصله ها را داریم و نه آن توان و مقاومت را. آن چه از دست دادیم بسیار گران قیمت و ارزشمند بود که دیگر به دست آمدنی نیست. در قیاس با آن چه به دست آوردیم که در روزگار پیش رو مفت هم نمی ارزد. انسان که نباشی کلید دنیا را هم به دست بگیری هیچ قفلی را باز نمی کنی. پیش از ما باز نکرده اند و پس از ما نیز باز نخواهند کرد.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار + 1 =