چرا فروش تراشه‌های آمریکایی به چین، دیگر یک “ابزار اثربخش” نیست؟

موضوع تراشه‌ها که در دنیای پرشتاب فناوری‌های نوین نقشی بسیار مهم و غیرقابل انکار دارند، از سوی برخی کشورهای غربی صاحب پیشرفت در حوزه تولید تراشه‌ها (ایالات متحده) به عنوان یک ابزار سیاسی و ابزاری برای مانع‌تراشی در مسیر پیشرفت سریع دیگر کشورهای فعال در این حوزه از جمله چین، مورد سوءاستفاده قرار گرفته است اما تلاش بی‌وقفه چین برای رهایی از وابستگی صنایع عظیم خود به تراشه‌های آمریکا، امروز اثرگذاری استفاده از تراشه به عنوان سلاح و ابزار سیاسی را زیر سوال برده است.

براساس گزارش رسانه آمریکایی بلومبرگ، دیوید ساکس، مسئول ارشد هوش مصنوعی کاخ سفید اخیراً اظهار داشته است که مطمئن نیست که رویکرد دولت ترامپ مبنی بر اجازه صادرات تراشه‌های H200 “اِنویدیا” به چین به عنوان بخشی از تلاش برای به چالش کشیدن غول‌های فناوری چین مانند شرکت هوآوی از طریق آوردن رقابت آمریکایی به بازار داخلی آن‌ها، دیگر چندان اثرگذار و کارساز باشد.

گزارش‌های اخیر حاکی از آن است که آمریکا اجازه صادرات تراشه‌های H200 اِنویدیا به چین را خواهد داد. البته تصمیم و حجم خرید واقعی چین برای تراشه‌های H200 هنوز مشخص نیست. با این حال، انتشار چنین خبرهایی نشان‌دهنده تغییر اساسی‌تری است: در حوزه حیاتی تراشه‌های پیشرفته با قدرت محاسباتی بالا، ابتکار عمل راهبردی در حال انتقال ساختاری است و با تغییر شرایط، قواعد بازی تراشه‌های به سرعت در حال تغییر است.

البته موضوع مهم این تغییر، در حجم خرید یا سفارش تراشه‌های خاص نیست، بلکه در این است که اکنون چه کسی قواعد بازی را تعیین می‌کند و چه کسی با سرعت دلخواه خود حرکت می‌کند.

برای ده‌ها سال است که آمریکا به تصمیم‌گیری و شکل دادن به مسیرهای فناوری سایر کشورها از طریق کنترل‌های صادراتی عادت کرده بود و عملا آنها را تحت کنترل و سلطه خود داشت: تصمیم‌گیری در مورد این که «چه چیزی بفروشد، چه چیزی نفروشد، به چه کسی و تحت چه شرایطی». این منطق بر یک پیش‌فرض واحد استوار بود: وابستگی ساختاری کشورها به آمریکا حفظ بشود.

اکنون این پیش‌فرض که تنها یک کشور برای فناوری تراشه در کل جهان تصمیم بگیرد، در حال فروپاشی است. اکنون که چین به صراحت تراشه‌ها با قدرت محاسباتی بالا و پیشرفته را به عنوان قابلیت‌های محوری که باید بومی‌سازی شوند، تعریف می‌کند و منابع ملی را به سرمایه‌گذاری پایدار در این حوزه متعهد می‌کند. در چنین شرایطی، تأثیر اینکه آمریکا بخواهد «بفروشد یا نفروشد، چه چیزی و به چه میزان بفروشد» بر مسیر بلندمدت چین به میزان قابل توجهی کاهش می‌یابد. ظرف کوتاه‌مدت، شاید بتواند بر سرعت و هزینه تأثیر بگذارد، اما نمی‌تواند جهت یا اهداف اصلی و مشخص‌شده چین را تغییر دهد.

این تحول بزرگ، به هیچ وجه اتفاقی نیست. قبل از اینکه آمریکا بخواهد سیاست‌ها و رویکردهای تراشه‌ای خود را نسبت به چین تنظیم کند، چین از مدتها قبل مسیر نوآوری مستقل خود را ترسیم کرده بود.

تغییر و تحول بزرگتر این است که چین دیگر منتظر بهبود شرایط خارجی نمی‌ماند. مادامی که شرکت‌های چینی به این اصل و واقعیت مهم باور داشته باشند که «شاید امروز بتوانیم از سایر کشورها تراشه بخریم، اما ممکن است فردا ناگهان از فروش آن به ما خودداری کنند»، این شرکت‌ها به تراشه‌های پیشرفته وارداتی فقط به عنوان راه‌حل های گذرا و کوتاه‌مدت نگاه می‌کنند در حالی که جایگزین‌های داخلی را به عنوان مسیر اصلی بلندمدت قرار می‌دهند.

بنابراین سردرگمی دیوید ساکس مسئول ارشد هوش مصنوعی کاخ سفید جای تعجب ندارد. تفکر استراتژیکی که او نمایندگی می‌کند، هنوز بر این پیش‌فرض استوار است که «تراشه‌های آمریکا، یک منبع کمیاب است و بنابراین می‌تواند برای تسلط بر رفتار دیگران استفاده شود». کاهش اثرگذاری «فروش یا عدم فروش» از یک متغیر تعیین‌کننده به یک متغیر اختلال‌زا، انتخاب چین نیست، بلکه نتیجه مستقیم خود استراتژی آمریکا است.

چین دیگر نیازی ندارد اهداف استراتژیک خود را در پاسخ به سیاست‌های عرضه ایالات متحده تنظیم کند. هسته اصلی این رقابت در ساختن توانمندی‌های ملی و تاب‌آوری استراتژیک نهفته است. هر کشوری که بتواند به طور مستمر در بلندمدت سرمایه‌گذاری کند، به طور مؤثر سازماندهی نماید و به همکاری آزاد اصرار ورزد، ابتکار عمل استراتژیک واقعی را به دست خواهد گرفت.

ز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × 2 =