یو ییشوانچن پژوهشگر سیاست انتخاباتی و روابط بینالمللِ ساکن آمریکا طی یادداشتی در روزنامه گلوبال تایمز به تحلیل جامعه سیاسی ایالات محده پس از ترور چارلی کِرک پرداخته که متن آن در پی میآید.
تیراندازی پاییز امسال در ایالات متحده، شوکی سراسری در این کشور ایجاد کرد. در 10 سپتامبر، چارلی کِرک، یکی از بنیانگذاران سازمان غیرانتفاعی محافظهکار نقطه عطف آمریکا (TPUSA)، در جریان یک رویداد عمومی در ایالت یوتا هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.
در چندین گروه بحث که من عضو آنها هستم ــ شامل جوامعی از پژوهشگران حوزه انتخابات و ارتباطات سیاسی ــ این خبر بلافاصله به بحثهایی شدید انجامید. یکی از این گروهها بازتابدهنده نگرانی گسترده درباره خشونت سیاسی و پیامدهای آن برای زندگی عمومی بود. گروه دیگر که بیشتر از عادت حرفهای ناشی میشد، بر یک پرسش تحلیلی محدودتر تمرکز داشت: آیا این فاجعه به «بسیج همدردی» کوتاهمدت، افزایش موقت کمکهای مالی، ثبتنام داوطلبان و تحرک سازمانی منجر خواهد شد یا خیر.
در کنفرانسهای دانشگاهی و محافل سیاستگذاری با گرایش محافظهکار، پیشتر با افرادی گفتوگو کردهام که با TPUSA و شبکه گستردهتر آن آشنایی دارند. یکی از مباحث تکرارشونده در این فضاها این است که کِرک نماد اهمیت راهبردی رأیدهندگان جوان و کانالهای دانشگاهی بود. از دید آنها، چنین چهرههایی نه فقط به دلیل جلب توجه آنلاین اهمیت دارند، بلکه به این دلیل که میتوانند احساسات آنلاین را به مشارکت آفلاین تبدیل کنند و حامیان را به ثبتنام، داوطلبی و رأی دادن ترغیب کنند.
پس از ورود پرونده به مراحل رسمی قضایی، تایلر رابینسون، مظنون این پرونده، به چندین جرم از جمله قتل عمد و استفاده غیرقانونی از سلاح گرم متهم شد و دادستانها اعلام کردند که خواستار مجازات اعدام برای او خواهند شد. خشونت سیاسی از سوی هر دو جناح محکوم شد. با این حال، حتی در میانه این محکومیت مشترک، سیاست آمریکا همچنان میان تمایل به زبان مشترک و کشش درگیریهای مبتنی بر هویت در نوسان بود. در کنگره، این تنش در رأیگیری مجلس نمایان شد؛ جایی که یک اقدام یادبود با 310 رأی موافق در برابر 58 رأی مخالف تصویب شد، در حالی که حدود 60 نماینده دموکرات یا رأی «حاضر» دادند یا رأی ندادند. این رأیگیری نشان داد که حتی در زمان محکومیت گسترده خشونت، اختلاف بر سر نمادها و مشروعیت همچنان به شدت حزبی است.
در محافل محافظهکار، این ترور به سرعت در قالب یک روایت بسیجکننده از «شهادت» قرار گرفت. دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، در سخنان یادبود خود، کِرک را «شهید» آزادی آمریکا خواند و TPUSA نیز به سرعت برای تکمیل انتقال رهبری و تأکید بر تداوم فعالیتها اقدام کرد. با این حال، در پژوهشهای انتخاباتی یک محدودیت روشن وجود دارد: نتایج سیاسی صرفاً با جلب توجه یا جمعآوری کمک مالی تعیین نمیشوند، بلکه به این بستگی دارند که آیا احساسات کوتاهمدت میتوانند به افزایش واقعی رأی، فراتر از پایگاه سنتی یک حزب، منجر شوند یا نه؛ بهویژه در میان رأیدهندگان متقاعدپذیر.
از این رو، بهترین راه سنجش هرگونه «اثر شهادت» نه بحثهای رسانهای، بلکه بررسی نتایج انتخابات بعدی است. دو رقابت فرمانداری در 4 نوامبر یک نشانه اولیه فراهم کرد. در ویرجینیا، ابیگیل اسپانبرگر دموکرات با اختلافی نزدیک به 15 درصد، وینسام ارل-سیرز جمهوریخواه را شکست داد. در نیوجرسی نیز میکی شریل دموکرات با 56.3 درصد آرا، جک سیاتارلی جمهوریخواه را که 43.1 درصد رأی داشت، مغلوب کرد. هیچیک از این ایالتها دژ دائمی و کاملاً امن دموکراتها محسوب نمیشوند. در مجموع، این نتایج با این برداشت سازگار است که این فاجعه افزایش معناداری در آرای محافظهکاران ایجاد نکرده است. اگر دقیقتر نگاه کنیم، به نظر میرسد این رویداد تمایل رأیدهندگان به حکومت باثبات و سیاستهای قابل پیشبینی را تقویت کرده است.
در هفتههای منتهی به آن انتخابات، من با متخصصان مالی کارزارها و دادههای انتخاباتی در ارتباط بودم. جهش شدید مشارکتی که برخی ناظران انتظارش را داشتند، رخ نداد. در عوض، آنچه برجسته شد، کاهش بازده نهایی بسیج خالص بود. متخصصان معمولاً این وضعیت را با یک جمله خلاصه میکنند: مشکل مشارکت نیست؛ مشکل اقناع است. به بیان دیگر، به نظر میرسد بسیاری از آمریکاییها بهتدریج از رویارویی سیاسی خسته شدهاند؛ احساسی که میتوان آن را «خستگی سیاسی» نامید.
چرا چنین وضعیتی شکل میگیرد؟ قطبیشدن بخشی از پاسخ است، اما تغییرات در روانشناسی سیاسی نیز نقش دارد. طی چند سال گذشته، کار میدانی من بر راهبردهای کارزارهای انتخاباتی آمریکا، تأمین مالی کارزارها و شیوههای بسیج متمرکز بوده است. این فعالیت شامل مشاهده دورههای آموزشی، مصاحبه با متخصصان و تحلیل دادههای عمومی کمپینها بوده است. یک برداشت پایدار در این فضا آن است که کارزارهای مردمی به ندرت پرزرقوبرقاند. بخش عمده آنها تکراری و اجرایی است: تهیه فهرست رأیدهندگان، در زدن خانهها و اصلاح مداوم پیامها ــ اغلب درباره هزینههای زندگی ــ برای جلب مشارکت.
ترور کِرک همچنین جایگاه خشونت سیاسی را تغییر داد و آن را از یک خطر انتزاعی به واقعیتی ملموس بدل کرد. برای بسیاری از رأیدهندگان میانهرو، این تغییر میتواند به رفتار تدافعی بینجامد: حساسیت بیشتر به نوسانها و تمایل بیشتر به حمایت از نامزدهایی که بر نظم، خویشتنداری و حکمرانی قابل پیشبینی تأکید دارند. در عین حال، دغدغههای معیشتی ــ از مقرونبهصرفه بودن زندگی و امنیت مسکن گرفته تا دسترسی به خدمات درمانی و امنیت عمومی ــ همچنان نقشی تعیینکننده در تصمیمهای رأیدهی دارد.
از این زاویه، جامعه آمریکا ممکن است وارد یک مقطع «پساکِرک» از خستگی سیاسی شده باشد. پیام این وضعیت آن نیست که بسیج دیگر اهمیتی ندارد، بلکه نشان میدهد بازده نهایی بسیج شدید و پرتنش ممکن است در حال کاهش باشد، در حالی که اهمیت اقناع، بهویژه در میان رأیدهندگان میانهرو، افزایش مییابد. این روند میتواند بر انتخابات میاندورهای 2026 اثرگذار باشد. منطق موضوع روشن است: اگر هر یک از طرفها رقابت سیاسی را به چارچوبی مرگ و زندگی تبدیل کند، ممکن است به جای شکست دادن رقیب، رأیدهندگان میانهرویی را از دست بدهد که بیش از هر چیز خواهان یک زندگی مدنی عادی، امن و قابل پیشبینی هستند.
ز