هوش‌مصنوعی و آینده کار و حرفه‌ها

دنیا در دهه‌های پیش‌رو شاهد رشد نمایی در تولید داده‌ها و وابستگی فزاینده به استفاده از آنهاست، همچنین ظرفیت و گستردگی فناوری‌ها به شکل چشمگیری افزایش خواهد یافت. برخی نکات کلیدی درباره آینده فناوری‌های دیجیتالی عبارتند از:  نقش کلیدی داده‌ها در قدرت جهانی: با رشد حجم تولید داده‌های جهانی و بهبود کارایی ذخیره‌سازی و پردازش آنها، داده‌ها به یکی از اجزای اساسی تصمیم‌گیری در دولت‌ها و کسب‌وکارها تبدیل خواهند شد. دسترسی به داده‌ها به عاملی کلیدی در قدرت جهانی برای بازیگران دولتی و غیردولتی بدل خواهد شد.
به گزارش اقتصاددان به نقل از جهان صنعت  ،   پیشرفت در فناوری‌های ارتباطی: بهبود سرعت و پایداری ارتباطات و گسترش پوشش اینترنت می‌تواند جوامع و اقتصادها را متحول کرده و مزایای قابل‌توجهی به همراه داشته باشد.
رشد محاسبات کوانتومی: محاسبات کوانتومی با تسریع چشمگیر در حل مسائل پیچیده می‌تواند انقلابی در بسیاری از حوزه‌ها ایجاد کند.
تحول در صنایع مختلف: پیشرفت‌های فناوری می‌توانند حوزه‌هایی نظیر حمل‌ونقل و لجستیک، تولید صنعتی، مراقبت‌های بهداشتی، تولید غذا و انرژی و ارتباطات را به شکل قابل‌توجهی تغییر دهند.
چالش‌های هوش‌مصنوعی: در حالی که هوش‌مصنوعی پتانسیل بالایی برای بهبود بسیاری از زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی دارد، تنظیم‌گری و ایجاد چارچوب‌های قانونی ممکن است با سرعت پیشرفت این فناوری هماهنگ نشود که این امر می‌تواند ریسک‌هایی برای افراد و جوامع ایجاد کند.
نیاز به انعطاف‌پذیری دولت‌ها و جوامع: دولت‌ها و جوامع باید برای همگام شدن با تغییرات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ناشی از پیشرفت‌های فناوری، چابک و انعطاف‌پذیر باقی بمانند.
این تحولات می‌توانند آینده‌ای پرچالش و در عین حال پر فرصت برای دولت‌ها، سازمان‌ها و افراد رقم بزنند. این نوشته به چالش‌ها و فرصت‌های هوش‌مصنوعی در ارتباط با آینده کار و حرفه‌ها می‌پردازد. بحث‌های اخیر درباره پیامدهای هوش‌مصنوعی برای اشتغال میان دو قطب و نگاه دانشمندان آخرالزمانی و آرمان‌شهری در نوسان بوده است. در سناریوی آخرالزمانی، هوش‌مصنوعی بخش بزرگی از مشاغل را از بین می‌برد و نابرابری را به‌طور قابل‌توجهی تشدید می‌کند زیرا یک طبقه کوچک از صاحبان سرمایه، مازاد تولیدی را که قبلا با کارگران انسانی تقسیم می‌شد، تصاحب می‌کند. سناریوی آرمان‌شهری نیز به شکل عجیبی مشابه است، با این تفاوت که ثروتمندان مجبور می‌شوند دستاوردهای خود را از طریق برنامه‌هایی مانند درآمد پایه همگانی با همه به اشتراک بگذارند. در این حالت، همه از وفور نعمت و آزادی لذت خواهند برد و سرانجام چشم‌انداز کمونیسم مارکس محقق می‌شود؛ جایی که «هرکس می‌تواند امروز کاری انجام دهد و فردا کاری دیگر، صبح شکار کند، عصر ماهیگیری کند، دام‌ها را شب‌هنگام پرورش دهد و بعد از شام، نقد حرفه‌ای فیلم و کتاب کند، بدون اینکه هرگز به یک شکارچی، ماهیگیر، دامدار یا منتقد تبدیل شود.» فرض مشترک در هر دو سناریو این است که هوش‌مصنوعی بهره‌وری را به‌شدت افزایش خواهد داد و حتی پزشکان پردرآمد، برنامه‌نویسان نرم‌افزار و خلبانان را نیز کنار خواهد گذاشت، چه رسد به رانندگان کامیون و صندوقداران فروشگاه‌ها و بانک‌ها. هوش‌مصنوعی نه‌تنها بهتر از یک برنامه‌نویس باتجربه کدنویسی خواهد کرد بلکه وظایف دیگری که این برنامه‌نویس ممکن است با آنها بازآموزی شود را نیز بهتر انجام خواهد داد اما اگر همه اینها درست باشد، هوش‌مصنوعی ثروتی بی‌سابقه تولید خواهد کرد که حتی پرمصرف‌ترین انسان‌ها هم نمی‌توانند آن را تمام کنند. در این‌باره جوامع با یک «چالش سیاسی» مواجه خواهند شد. نتایج آرمان‌شهری و آخرالزمانی، هوش‌مصنوعی را به یک مساله سیاسی تبدیل می‌کند: آیا کسانی که جا مانده‌اند (که از نظر عددی برتری خواهند داشت) می‌توانند صاحبان ثروت‌های ناشی از هوش‌مصنوعی را مجبور کنند که ثروت خود را به اشتراک بگذارند؟ دلایلی برای خوش‌بینی وجود دارد؛ نخست، دستاوردهای حاصل از هوش‌مصنوعی در این سناریو آنقدر زیاد است که ثروتمندان ممکن است بخشی از درآمد نهایی خود را از دست بدهند تا وجدان خود را آرام کنند یا صلح اجتماعی را بخرند. دوم اینکه‌، توده‌های در حال افزایش کسانی که جا مانده‌اند، شامل افراد تحصیلکرده و فعال سیاسی نیز خواهند بود که با کسانی که قبلا در حاشیه بودند، برای بازتوزیع مبارزه خواهند کرد اما یک پرسش عمیق‌تر وجود دارد: مردم چگونه از نظر روانی و سیاسی به این واقعیت واکنش نشان خواهند داد که دیگر نمی‌توانند با کار دستمزدی به جامعه خدمت کنند؟ از دهه‌1940 به بعد اغلب در کشورهای توسعه‌یافته، مشارکت مردان در نیروی کار به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافته است و اگرچه زنان از دهه 1970 و 1980 به‌طور گسترده‌ای وارد بازار کار شدند ولی نرخ مشارکت آنها نیز شروع به کاهش کرده است. این امر ممکن است بازتاب و زنگ خطری از روندی باشد که در آن افراد در رده‌های پایین‌تر، توانایی تبدیل نیروی کار خود به ارزش جبران‌پذیر را در مواجهه با پیشرفت فناوری از دست می‌دهند.
هوش‌مصنوعی در همه کشورها می‌تواند این روند را تسریع کند و افراد در طبقات میانی و بالایی را نیز کنار بزند. اگر مازاد اجتماعی ناشی از توسعه هوش‌مصنوعی به‌طور گسترده تقسیم شود، ممکن است بپرسیم: «چه کسی اهمیت می‌دهد؟» در گذشته، اعضای طبقه بالا از اشتغال اجتناب و آن را تحقیر می‌کردند. آنها وقت خود را با شکار، فعالیت‌های ادبی، مهمانی، فعالیت‌های سیاسی، سرگرمی‌ها و… پر می‌کردند و به نظر می‌رسید که از وضعیت خود راضی بودند. با این حال، تحقیقات نشان می‌دهد که آسیب‌های روانی ناشی از بیکاری قابل توجه است. حتی با کنترل متغیر درآمد، بیکاری با افسردگی، موادمخدر، اضطراب، انزوا، اختلال در روابط خانوادگی، نتایج بدتر برای کودکان و حتی مرگ زودرس مرتبط است. چالش بلندمدت مطرح‌شده توسط هوش‌مصنوعی ممکن است کمتر درباره بازتوزیع ثروت باشد و بیشتر درباره حفظ مشاغل در دنیایی که در آن نیروی کار انسانی دیگر ارزش ندارد، باشد. برخی دانشمندان برای گریز از این مساله پیشنهاد می‌کنند که هوش‌مصنوعی بیشتر از نیروی کار مشمول مالیات شود.
برخی دیگر از جمله دیوید اوتور، اقتصاددان دانشگاه ام‌ای‌تی پیشنهاد می‌دهد که دولت‌ها، توسعه هوش‌مصنوعی را به سمتی هدایت کنند که مکمل نیروی کار انسانی باشد، نه جانشین آن. حتی اگر انسان‌ها بتوانند در بلندمدت خود را با زندگی پر از فراغت وفق دهند، پیش‌بینی‌های خوش‌بینانه درباره بهره‌وری هوش‌مصنوعی، اختلالات کوتاه‌مدت گسترده‌ای را در بازارهای کار به همراه دارد که با تاثیر شوک ناشی از توسعه چین برای دنیا و به‌خصوص کشورهای توسعه‌یافته قابل مقایسه است. این امر بیکاری گسترده و دائمی برای بسیاری از افراد را به همراه خواهد داشت. هیچ شبکه ایمنی اجتماعی به‌اندازه کافی سخاوتمندانه وجود ندارد که بتواند مردم را از پیامدهای روانی و جامعه را از آشفتگی‌های سیاسی ناشی از این ناامیدی گسترده محافظت کند.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

 

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − 18 =

پربازدیدترین ها