جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : تمامِ رؤسای جمهور قبل از وارد شدن به ساختمان ریاست جمهوری در پاستور حضرت حق را صدا زدند تا با تفأل بر قرآن از خدا بخواهند برایشان تقدیر را رونمایی کند و بگوید خوب است یا بد. بعد هم قرار این بود که هر چه قرآن گفت فصل الخطاب باشد و با همان فرمان حرکت کنند و به جلو بروند. برای پزشکیان هم داستان همین بود. او هم وقتی می خواست وارد پاستور شود قرآن را باز کرد تا ببیند خداوندگار مهربان برایش و برای مردمش و برای آتیه ی کشورش چه مسیری گشوده و چه رخدادهایی را پیش بینی کرده. پزشکیان با همان شور و حرارت و جو زده گی در صفحهای که باز کرد با آیه ای مواجه شد که راهِ در رو نداشت و نتوانست آن را منکر شود و حتی نشد کتاب را ببندد و دوباره از نو باز کند. نیشخندی زد که یعنی مهم نیست. حالا یک چیزی آمده ما تغییرش می دهیم. که اهل استخاره آیه را چنین تعبیر کردند : بسیار بد است و از انجام آن به شدت پرهیز کنید.
این بد بودن و ناهموار بودن مسیر از همان ابتدا یقه ی پزشکیان را گرفت و هر جا رفت و هر کاری کرد دنبالش بود. هی بد آمد و هی بدتر هم شد. روز دانشجو و در دانشگاهی که کلی معترض روی صندلی ها نشسته بودند تا بپرسند و رییس جمهور جواب دهد که چرا داستان مدیریت در مملکت تا این انداره فاجعه بار است روایت این گونه رقم خورد که دانشجویی که کمی از بقیه جسورتر بود خطاب به مسعود پزشکیان بگوید : چهل و هفت سال در این مملکت رئیس بودید ؛ توانستید مشکلی را حل کنید ؟ سوال و پرسش بسیار دقیق و درست بود و منطق حکم می کرد که رییس جمهور در کمال آرامش و شکیبایی به این سوال پاسخ دهد. سوالی که نه تنها مرتبط به ذهنِ گلایه مندِ آن دانشجو بود که پرسش تمامِ مردم ایران هم بود تا بدانند چرا به این روزگار فلاکت زده افتاده اند. چرا حال و روزشان تا این اندازه مصیبت بار شده و چرا این شرائط هر روز دارد برایشان هی بد و بدتر می شود.
پزشکیان به این سوال پاسخ داد. اما یک پاسخِ عجیب ؛ به دور از انتظار و کمی بهت آور. او البته خطابش آن دانشجو و یا آن دانشجویانی که در سالن نشسته بودند نبود. او به تمام مردمِ ایران پاسخ داد. همان مردمی که مثل همان دانشجو نه تنها از پزشکیان که از تمامی دولت مردان سوال می کنند که در این ۴۷ سال چه کردید برای این مملکت. چه گلی به سر این مردم زدید. چه مشکلِ بزرگی از خانواده های ایرانی را حل کردید. کدام نقطه ی امید بخشی را در ظلمتِ زندگی مردم گشودید و به آنها چه موقعیتِ خاصی دادید که دلشان به شما گرم باشد و از داشتنِ مدیرانی چون شما شرمگین نباشند. و رییس جمهور این کشور هم به سوالِ آن دانشجوی دغدغه مند پاسخ داد و هم تمامی مردم شریف ؛ نجیب ؛ رنج دیده ؛ محروم ؛ مظلوم و فقیر ایران که : من وقت ندارم به حرف های تو گوش کنم و به این صحبت ها جواب بدهم. تمام !
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع