مغزهای پیر و فسیل شده !

جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : گفت در این مملکت افرادی هستند که راه نمی روند ؛ خوب نمی بینند ؛ گوش هایشان سنگین است و خودشان را به زورِ دارو و درمان نگهداشته اند و حتی … ، اما نزدیک به ۴۰ سال است که شغل دولتی و حکومتی دارند و ول کن پست و منصب هم نیستند. فقط صندلی عوض می کنند و از این اداره به آن اداره می روند. در طول همین سالها حدود دو هزار نفر پیر و سالخورده و فرتوت در کشور بارها و بارها در سمت‌ های مختلف جا به جا شده‌اند ؛ بدون آن‌ که بازنشسته شوند یا استعفا دهند. خب برای شکستن این چرخه ی تکراری و خسته کننده باید محدودیت زمانی برای آنها تعیین شود. مثلا بگویند هر فرد حداکثر ده سال فرصت دارد تا آنچه می‌داند به کشور عرضه کند و توانمندی هایش را نشان دهد و پس از آن جای خود را به نسل بعدی بدهد. کسی که در همین ده سال هیچ کار مثبت و اثر گذاری نداشته و افکارش چون سوهان بر روح و روانِ مردم زخم زده و فقط پول مفت از دولت گرفته مشحصا در این چهل سال معلوم است چه گُلی به سر این ملت گذاشته‌.

 ما در رده های بالای حکومتی بازنشسته نداریم. خانه نشین نداریم. بگویی رزومه ات را نشان بده تا ده ها و صدها عنوان شغلی را در نهادهای دولتی و خصوصی برایت سیاهه می کنند. با حقوق های نجومی و درآمدهایی که در فیش ها هرگز درج نمی شود. در مقابل جوانانی مستعد ؛ تحصیل کرده ؛ پر توان و کارآمد باید بروند اسنپ یا کارگری توی شرکت های تولیدی با حداقل حقوق. یا مشاغلی که در آن ناگزیرند مدارک تحصیلی را پنهان کرده و به اسم زیر دیپلم تن به کارهای پست و حقیر دهند. این تناقض نشانِ آشکار بی عدالتی و تبعیض در جامعه ی به اصطلاح اسلامی ست. جامعه ای که در آن شکاف طبقاتی بیداد می کند و هیچ کس بر اساس تلاشی که دارد روزی نمی گیرد. شکافی که در آن در یک طرف همین پیرها که توان حرکت و کار کردن ندارند زمین های چند هزار متری به نام خود می کنند و در لوای دیانت برای خود شال و کلاه می بافند. بی آن که از رنج و درد ملت مطلع باشند. و در عوض جوانانی که بی کارند و روزگاری تیره و تار را سپری می کنند. روزگاری ناپیدا ؛ بی هدف و بسیار تاریک.

 بی گمان و الزاما احترام به پیرها وظیفه است. حرمت بزرگترها را لای واژه های محبت آمیز بستن و با نگاهی مهر آمیز به تماشای آنها ایستادن حتما که بزرگی می آورد و شخصیت را غنا می دهد. که ما هر چه داریم از باباهای خوب و مادرهای نازنین مان داریم. پیرهایی که تجاربی سنگین و گران قیمت در کوله دارند و برای ما چراغ راهند. این توضیح با آن عمل که پیرها را بر امور دشوار و حساس بگماریم و از آنان توقعِ فرج و گشایش داشته باشیم در تناقض است. پیرها توانی دارند محدود. نگاهی دارند بسته و اندیشه ای که متعلق به گذشته است. هوش مصنوعی ؛ تکنولوژی و قدرت با مغز و قدرت قرابت دارد نه با افکار پوسیده و دست و پایی خسته و معلول شده. بهتر آن است که بزرگان مان را جور دیگری به احترام بنشینیم و از جوانان مان تا ترک وطن نکرده و سرمایه های فکری و تخصصی شان را به غریبه ها نداده ؛ استفاده های بهینه کنیم. آنها را روی سر بگذاریم و وطن را به تنی جان افزا برایشان تبدیل کنیم. پیرها عزیزند اما در خانه ؛ نه در مشاغل حساس کشور که سرنوشت میلیونها ایرانی به تصمیم و حرف های آن ها بسته است.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − 2 =

پربازدیدترین ها