افت تحصيلي دانشجويان، تصويري از نااميدي نسلي است كه تحصيل را ديگر راه نجات نميداند
در سالهاي اخير، زير پوست آرام دانشگاههاي كشور، بحراني در حال گسترش است كه شايد از ظاهر كلاسهاي درس و نمرات آزمونهاي پايانترم خودنمايي ميكند، اما عمق آن بسيار فراتر از افت نمرهها و غيبت در كلاسهاست. افزايش بيسابقه آمار دانشجويان مشروطي در مقطع كارشناسي، يكي از هشدارهاي جدي آموزش عالي است؛ نشانهاي از خستگي نسلي كه تحصيل را ديگر مسير نجات نميبيند. در حالي كه آمار رسمي در اين باره منتشر نشده، دادههاي غيررسمي از چند دانشگاه دولتي و غيردولتي نشان ميدهد كه در برخي رشتهها، نزديك به يكسوم دانشجويان حداقل يك ترم مشروطي را تجربه كردهاند. كارشناسان از «افت انگيزه»، «بياعتمادي به آينده شغلي» و «فشارهاي معيشتي» به عنوان سه ضلع اين بحران ياد ميكنند. بحراني كه اگر جدي گرفته نشود، نه فقط كيفيت آموزش، بلكه سرمايه انساني كشور را تهديد خواهد كرد.
ترمهاي سخت، ذهنهاي خسته
به گزارش اقتصاددان به نقل از تعادل ، دانشگاه ديگر فقط كلاس و جزوه و امتحان نيست؛ آينهاي است از جامعهاي كه در آن شكل گرفته. وقتي فقر، بيكاري و نااميدي در جامعه افزايش مييابد، اولين نشانههايش در چهره دانشجويان پيدا ميشود؛ همان جواناني كه با هزار اميد وارد دانشگاه شدند و حالا، در ميان ترمها و واحدهاي درسي، از انگيزه تهي شدهاند. دكتر فرنوش مهاجري، كارشناس آموزش عالي و عضو هيات علمي دانشگاه، در اين باره به «تعادل» ميگويد: آمار بالاي مشروطي را نميتوان فقط با ضعف تحصيلي توضيح داد. اين پديده ريشه در شرايط رواني، اقتصادي و حتي فرهنگي دارد. دانشجوي امروز احساس ميكند دانشگاه ديگر پل موفقيت نيست. او آيندهاي نميبيند، نه در بازار كار، نه در جامعهاي كه مدرك ديگر برايش اعتبار نميآورد. به گفته او، يكي از مهمترين دلايل اين وضعيت، از دست رفتن ارتباط ميان دانشگاه و واقعيت اجتماعي است. رشتههاي تحصيلياي كه متناسب با بازار كار نيستند، محتواي درسياي كه بهروز نشده و نظام ارزيابياي كه تنها بر حفظيات تكيه دارد، انگيزه دانشجويان را فرسوده است.
دانشگاه در سايه فقر
مهاجري ميافزايد: اقتصاد در ايران تنها بازار كالا و پول را مختل نكرده؛ دانشگاه را هم درگير خود كرده است. بسياري از دانشجويان، بهويژه در شهرهاي بزرگ، ناچارند در كنار تحصيل كار كنند. هزينه بالاي اجاره، غذا و حملونقل، بخش زيادي از انرژي و تمركز آنان را ميگيرد.او در ادامه اظهار ميدارد: دانشجويان بسياري را ميبينيم كه صبح در تاكسيهاي اينترنتي كار ميكنند و بعدازظهر در كلاس حضور دارند. طبيعي است كه با خستگي و استرس وارد درس ميشوند. وقتي بستر اقتصادي براي تحصيل فراهم نباشد، مشروطي ديگر يك اتفاق فردي نيست؛ يك نتيجه سيستماتيك است. اين عضو هيات علمي تاكيد ميكند: از سوي ديگر دانشجويان خوابگاهي با مشكلات متعددي از جمله تغذيه نامناسب، بدهي به سلف دانشگاه، كمبود امكانات و نبود فضاي مطالعه روبهرو هستند. در چنين شرايطي، تحصيل نه فرصتي براي رشد، كه گاهي باري اضافي بر دوش آنان است.
يادگيري سطحي، آموزش فرسوده
مهاجري به فرسودگي آموزش در دانشگاهها اشاره كرده و اظهار ميدارد: در سالهاي اخير، آموزش دانشگاهي نيز از درون تضعيف شده است. بسياري از استادان با افزايش ساعات تدريس و كاهش حمايت مالي مواجهاند. بودجه پژوهشي كاهش يافته و كلاسها از تعامل تهي شدهاند.او ميافزايد: در كلاسها فقط درس گفته ميشود و تمام. نه انگيزهاي براي بحث وجود دارد، نه پروژهاي كه به زندگي واقعي ربط داشته باشد. درسها به جاي اينكه دانشجو را درگير كنند، فقط بايد پاس شوند. اين وضعيت در كنار آموزش مجازي دوران كرونا، كيفيت يادگيري را بهشدت پايين آورده است. بسياري از دانشجويان هنوز پايههاي علمي خود را در آن دوران از دست دادهاند و هر ترم بيشتر از قبل عقب ميمانند.
تاكيد نظام آموزشي بر نمره به جاي تفكر و تحليل
اين كارشناس آموزش عالي در بخش ديگري از سخنان خود ميگويد: نظام آموزشي ما به جاي تشويق تفكر و تحليل، بر امتحان و نمره بنا شده است. دانشجويان ما به جاي اينكه درگير يادگيري واقعي شوند، فقط براي پاس كردن واحدها تلاش ميكنند. اين همان نقطهاي است كه تحصيل از معنا تهي ميشود و بيانگيزگي ريشه ميدواند.
غيبت سياستگذاري حمايتي
او ميافزايد: افزايش مشروطيها تنها يك مساله فردي نيست، بلكه نشانهاي از خلأ سياستگذاري در آموزش عالي است. در بسياري از دانشگاههاي جهان، دانشجوياني كه دچار افت تحصيلي ميشوند، بلافاصله توسط مشاوران آموزشي و روانشناسان شناسايي و حمايت ميشوند. اما در ايران، اين نظام تقريبا وجود ندارد. مهاجري اظهار ميدارد: وقتي دانشجويي مشروط ميشود اين مشروطي تنها از طريق پيامك به اطلاع او ميرسد. در ادامه نه مشاورهاي در كار است و نه استاد راهنما با دانشجو وارد بحث ميشود و نه مركز مشاورهاي براي راهنمايي وجود دارد و دانشجو عملا تنها رها ميشود. اين بيتوجهي نهادي، نشانگر بحران ساختاري در مديريت آموزش عالي است. دانشگاهها بيشتر بر جنبههاي اداري تمركز دارند تا تربيت و پرورش دانشجو.
مشروطي و كاهش سرمايههاي اجتماعي
اما فريدون آذرپور، استاد جامعهشناسي نيز در اين زمينه به «تعادل» ميگويد: از ديد جامعهشناسي، افزايش آمار مشروطي را بايد در چارچوب بزرگتري ديد؛ كاهش سرمايه اجتماعي و فروپاشي اميد جمعي. مشروطي دانشجويان، در واقع تصويري كوچك از جامعهاي بزرگتر است كه در آن اميد به آينده تضعيف شده. وقتي جوان احساس ميكند تلاشش نتيجه ندارد، بيانگيزگي جاي انگيزه را ميگيرد. اين وضعيت فقط در دانشگاه نيست، در محيط كار و زندگي هم ديده ميشود.» او ميافزايد: ادامه اين روند ميتواند پيامدهاي گستردهتري از جمله افزايش ترك تحصيل، افت كيفيت علمي و حتي كاهش مشاركت اجتماعي جوانان داشته باشد. اين جامعه شناس اظهار ميدارد: دانشگاه فقط محل آموزش نيست، مركز شكلگيري آگاهي اجتماعي است. وقتي دانشجويان به تحصيل بيتفاوت شوند، جامعه در آينده با نسلي روبرو ميشود كه از تغيير و پيشرفت فاصله گرفته است.
از نظام نمره تا نظام معنا
آذرپور در ادامه تاكيد ميكند: يكي از نقدهاي جدي به ساختار آموزشي ايران، وابستگي بيش از حد آن به نظام نمرهدهي است. دانشجو با عدد سنجيده ميشود، نه با مهارت و خلاقيت. بسياري از دانشجويان احساس ميكنند كه نظام آموزشي آنها را به عنوان انسان نميبيند، بلكه صرفا از آنها عملكرد ميخواهد. او ميافزايد: اين بيگانگي از نظام آموزشي، در سالهاي اخير با افزايش استرس، افسردگي و فرسودگي تحصيلي همراه شده است. گزارشها از مراكز مشاوره دانشگاهي نشان ميدهد كه درصد قابل توجهي از مراجعهكنندگان، مشكلات رواني ناشي از تحصيل يا ترس از اخراج دارند. اين جامعه شناس حتي از بعد روانشناسي نيز اين ماجرا نگاه كرده و اظهار ميدارد: بسياري از دانشجويان با احساس بيارزشي مواجهاند. فكر ميكنند چون معدل پايين دارند، شكست خوردهاند. در حالي كه ريشه مشكل در ساختار نظام آموزشي است، نه در ناتواني فرد. آذرپور دليل ديگر بيانگيزگي دانشجويان را فقدان پيوند ميان دانشگاه و بازار كار دانسته و ميگويد: بسياري از دانشجويان شاهدند كه فارغالتحصيلان پيش از آنها يا بيكارند، يا در مشاغل كاملا نامرتبط مشغولند. وقتي دانشجو ببيند كسي با مدرك كارشناسي يا حتي دكترا، ناچار به كار در شغلي موقت يا غيرمرتبط است، ذهنش ناخودآگاه به سمت بيفايده بودن تحصيل ميرود. در چنين فضايي، تلاش علمي بيمعنا ميشود. در واقع، ناهماهنگي ميان آموزش عالي و نيازهاي اقتصادي باعث شده مدرك دانشگاهي ديگر تضميني براي شغل نباشد. همين موضوع، سرمايه نمادين تحصيل را از بين برده است.
دانشگاه بدون گفتوگو
نكته مهم ديگري كه در تحليل مشروطيها بايد ديد، فقدان فضاي گفتوگو و تعامل در محيط دانشگاه است. دانشجويان احساس ميكنند صدايشان شنيده نميشود و ساختار دانشگاه بيشتر بر كنترل و انضباط متمركز است تا مشاركت.
به گفته دكتر آذر:
«وقتي دانشگاه از دانشجو فاصله ميگيرد، او هم از دانشگاه فاصله ميگيرد. احساس تعلق از بين ميرود و نتيجهاش، بيتفاوتي و در نهايت افت تحصيلي است.» در حالي كه در بسياري از كشورها، شوراهاي دانشجويي و فعاليتهاي فرهنگي نقش مهمي در حفظ انگيزه دارند، در ايران، اغلب اين فضاها محدود يا تضعيف شدهاند.
مسووليت فراموش شده وزارت علوم
اما با وجود اين همه نشانههاي هشداردهنده، به نظر ميرسد وزارت علوم و مديران دانشگاهي واكنش مشخصي به بحران مشروطيها نشان ندادهاند. نه طرح ملي براي حمايت از دانشجويان آسيبپذير تدوين شده، نه برنامهاي براي بازنگري در نظام آموزشي در دستور كار است. اگر آموزش عالي نتواند از دانشجويانش حمايت كند، تمام ماموريت خود را زير سوال ميبرد. دانشگاه بايد پناهگاه اميد باشد، نه ميدان سنجش شكست. افزايش بيسابقه مشروطي در ميان دانشجويان كارشناسي، فقط عددي در گزارشهاي آموزشي نيست؛ نشانهاي است از فرسايش اميد و معنا در نسلي كه بايد موتور تحول جامعه باشد. وقتي اقتصاد فرسوده، آموزش ناكارآمد، مديريت بيتفاوت و جامعه نااميد دست به دست هم ميدهند، نتيجهاش نسلي است كه به تحصيل بياعتقاد ميشود. دانشجويي كه روزي دانشگاه را مسير رهايي ميديد، امروز فقط براي گرفتن مدرك تلاش ميكند، نه براي يادگيري. اگر اين روند ادامه يابد، آينده آموزش عالي در ايران به سمت ركود علمي و بياعتمادي عمومي پيش خواهد رفت. شايد وقت آن رسيده است كه مسوولان آموزش عالي، به جاي تمركز بر آييننامهها و نمرهها، به ريشه بحران در ذهن و زندگي دانشجويان نگاه كنند؛ جايي كه اميد از آنها ربوده شده است.
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع