ظرفیّت انتقادپذیری!

گفت : سعدی در گلستان، بابِ اول (در سیرت پادشاهان) می نویسد:

درویشی مستجاب‌الدّعوه در بغداد پدید آمد.حجاج یوسف را خبر کردند. بخواندش و

گفت: دعای خیری بر من کن.

گفت: خدایا! جانش بستان.

گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟!

گفت: این دعای خیر است تو را و جملۀ مسلمانان را.

ای زِبَردستِ زیردست آزار
گَرم تا کِی بماند این بازار

به چه کار آیدت جهان‌داری؟
مُردنت به که مردم آزاری”

گفتم: آفرین بر تو که این دفعه به جای #سیاهنمایی بابی از گلستان سعدی را گشودی و ما را به حکایتی عبرت انگیز مهمان کردی. حالا منظور تو چیست؟

گفت: حجّاج بن یوسف چگونه حاکمی بود؟

گفتم: حَجّاج بن یوسف ثقفی حاکم عراق و حجاز در دوران امویان و از دشمنان

شیعیان بود. وی در استقرار و تحکیم حکومت اموی جایگاه مهمی داشت.

او در تاریخ به خون ریزی و ستمگری مشهور است و در کشتن مخالفان چنان

زیاده‌روی کرد که حتی عبدالملک بن مروان نیز این میزان خون‌ریزی را نپسندید.

مورّخان شمار کسانی را که به‌دست حجاج به قتل رسیده‌اند، ۱۲۰۰۰۰ و به قولی

۱۳۰۰۰۰ نفر تخمین زده‌اند.

گفت: آیا در زندگی او هیچ نقطۀ روشنی نمی بینی؟

گفتم: نه!

گفت: بنا به بیان سعدی آیا تحمُّل انتقاد تند یک درویش آواره که برای حجّاج آرزوی

مرگ کرد،یک نقطۀ روشن کم نظیر انتقادپذیری نیست؟ تو اکنون چند دیکتاتور در دنیا

می شناسی که چنین ظرفیّت انتقادپذیری داشته باشند؟!

حالا اگر من از مسئولی انتقاد داشته باشم،آیا می توانم به صراحت از او انتقاد کنم؟

گفتم: هر گاه از مسئولی انتقاد داری باید بدانی یا صددرصد حق با مسئولان

است و یا تو صددرصد اشتباه می کنی!!

گفت: حالا چه کسی #سیاهنمایی کرد؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده − 8 =

پربازدیدترین ها