سوختم من نمیشوم خاموش
قلب من درد می کند از دوش
خواهرم دود شد مثل بخار
مثل آبی که آمده است به جوش
خواهرم مَرد خانه اش شده بود
مثل جمله مادران سخت کوش
روز دختر گرفته بود عطری
مانده درکل شهر اما بوش
انفجاری مهیب دود بلند
خواهرم توی سوله رفت از هوش
انفجاری به رنگ نارنجی
تکه آهنی که شد تن پوش
دل این شهر آتش است امروز
آتشی که نمیشود خاموش
حمیدرضا مرادی – سردبیر اقتصاددان هرمزگان
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع