جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت :می گویند چاهی ست در یکی از طبقات جهنم. اصل روایت هم می گوید در قعر جهنم است و ساخته شده برای گروهی از گناهکاران. آنهایی که جرائم شان خیلی سنگین است و گذشت و بخششی برایشان در کار نیست. آنهایی که در خطا و اشتباه سنگ تمام گذاشتند و روی شیطان را به رنگ سفید درآوردند. برای همین است که باید آن ته باشند. جایی که دیده نشوند و صدای جلز و ولزشان را هیچ کس نشنود. مثل همین انفرادی های خودمان. دو در دو متر. شاید هم کوچکتر. جایی که نفس ها سنگین است و تمام فضا مه آلود و تاریک. جایی که زمان به زجرِ تو نشسته است تا از در و دیوار ناامیدی بریزد و تو را از این که زنده ای به شدت پشیمان کند. جایی که هیج کس تو را نمی بیند و اساسا نمی خواهد که ببیند. وقتی یکی به نفرینِ یکی می نشیند در اوج نفرت به او می گوید بروی به جهنم. اما سعی میکند از چاه ویل حرفی نزند. حتی همان نفرت هم گاهی اوقات جاشنی گذشت و سخاوت دارد. که بی گمان سر جهنم با ته جهنم بسیار متفاوت است. همچنان که انفرادی با سلول های عمومی در ایران.
حالا اما چاه ویل تعبیر دیگری در زیستِ ما ایرانیان یافته که کارکردش همان است. همان ویژه گی را دارد که چاه ویل به آن شهره است. در چاه ویل بدکارانِ خاص میهمان اند و میزبان هم احتمالا از خجالت شان به وقت مقرر درخواهد آمد. اینجا اما چاه ویل همان چاهی ست که محرومان ؛ مستضعفین ، قشر فرودست جامعه ؛ یا همان ولی نعمتان انقلاب با سر درون آن افتاده اند. هیج کس آن بالا اینها را نمی بیند. صدایشان را نمی شنود. اهمیتی به دردها و ناله ها و رنج هایشان ندارد. کسی اصلا اینها را نمی بیند. جوری به ته چاه افتاده اند که از بالا مطلقا دیده نمی شوند. گویی از اول هم اینها نبوده اند. اینها از بالای چاه هیچ سهمی ندارند. اینها ته چاه اند. تهِ همان تاریکی و ظلمت. تهِ سقوط و نابودی و نیستی. تهِ نبودن. نوعِ افتادن شان توی چاه دقیقا همان سرنگونیِ آدمهایِ خاص به تهِ چاهِ ویل است. با این فرق که آنجا در ویلِ اصلی گناهکاران و بدکاران و آدمهای شر سقوط کرده اند و این جا آدمهای شریف ؛ نجیب ؛ اما محروم و ندار.
آدمهای محروم و نداری که چون می خواهند شکم های گرسنه را سیر کنند اجبارا تن به کارهای خرد و پست داده اند. اموری که آقایان که بالای چاه نشسته اند ؛ آن را نشانه پیشرفت می دانند و می گویند زباله گردی و از سطل های آشغال چیزی بیرون آوردن و با آن نان خریدن در ایرانِ ثروتمند شاخص توسعه است. رک و شفاف و مستقیم توهین و اهانت به جمعیت کثیری که این روزها ته چاه اند و با آنهایی که سر چاه نشسته اند زمین تا آسمان فاصله دارند. زباله گردها ؛ کودکان کار ؛ گور خواب ها و حتی همان مردمی که ماه هاست گوشت و مرغ نخورده اند و از ارکان هزار توی زندگی فقط زنده بودنش را به ارث برده اند. همان سقوط کرده های تهِ چاه ویل که در این آشفتگی و ویرانی به ته خط رسیده اند و هیچ امیدی به آینده ندارند. گفت سوالی از شما دارم آقا. فیش حقوقی شما از سپاه ۱۹۰ میلیون تومان صادر میشود. در دو هیات مدیره هر کدام ماهانه ۲۵۰ میلیون ماهیانه دریافتی دارید و از ایران خودرو هم ماهی ۳۰۰ میلیون حقوق گرفته اید. بفرمایید ببینم چطور با این درآمد توانسته اید سهامدار شرکت نستله فرانسه و سهامدار شرکت فورد آمربکا بشوید. لطفا برای مجلس و مردم شفاف سازی کنید !
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع