روانِ ایرانیان در اوجِ بحران !

جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : پرسید فلانی خوبی ؟ و نمی دانست به کدام زبان پاسخ دهد تا بداند که خوب بودن در نگاه او یعنی چه. خوب بودن هم به جان است. هم به تن. و هم به جیب. یکی که نباشد حال میزان نیست. حال هم که میزان نباشد همه چیز در آدم فرو می ریزد. همه چیز در آدم می پاشد. وقتی آمار افسردگی در ایران بنا به گفته ی خودشان از هر صد هزار نفر ایرانی نزدیک به ۴ هزار نفر را در بر می گیرد اگر کسی بگوید خوبم حتما باید خود را به یک پزشک معرفی کند. روان های پریشانی که امروزه به شکل قابل توجهی در ایران افزایش پیدا کرده اند و انبار باروت اند. کافی ست توی خیابان به هر دلیل یکی با زبان تند و لحنِ گزنده با کسی صحبت کند. بی گمان آرامش خیابان‌ به هم می ریزد و تا جانی گرفته نشود جان دیگری به آرامش نمی رسد. غالبِ نزاع ها و درگیری ها و دعواهای خیابانی که گاهی خنده دار و مسخره به نظر می رسند ؛ صرفا خیلی عادی و معمولی با یقه گیری های ساده شروع می شوند. اما به تدریج و رفته رفته به علت خشم های پنهان ؛ اوج میگیرد و کار را به جاهای باریک و خطرناک می رساند‌. می گویند ما که زورمان به بالایی ها نمی رسد لااقل انتقام از خودمان بگیریم.

 راست یا دروغ نزدیک به ۱۰ تا ۱۲ میلیون نفر ایرانی اختلالات روانی دارند. ایرانیانی که به هزار و یک دلیل دخل و خرج شان با هم نمی خواند و تمامِ زندگی شان را اندوه ؛ اضطراب و ناراحتی پر کرده است. ایرانیانی که به شدت احساس خستگیِ عمیق دارند. اشتها ندارند یا افزایش وزن دارند. شب ها نمی خوابند یا به سختی می خوابند. خواب هایشان کابوس است و تا صبح چندین بار از خواب بلند می شوند. روی موضوعات تمرکز ندارند. انگار حواس پرتی و یگ گیجی مفرط و بیش از اندازه در همه ی مردم شیوع پیدا کرده و رایج است. حافظه ها ضعیف شده و یک سر درگمیِ عجیبی بین مردم به وجود آمده که انگار مردم نمی دانند چه باید بکنند. در همین حالات است که افکار مرتبط با مرگ یا خودکشی هم قوز بالا قوز می شود و در مواردی شدیدتر ؛ افراد را ناگزیر به سمت خودکشی می برد. پزشک های حاذق می گویند افسردگی یک اختلال جدی ست که نیاز به تشخیص و درمان دارد. خب سوال این است وقتی سفره خالی ست ؛ جیب پول ندارد و فقر از در و دیوار خانه بر زمین می ریزد این افسردگی را چگونه باید درمان کرد‌. ما که راهش را بلد نیستیم شما اگر بلدید بسم الله‌.

ما ملت افسرده ای هستیم. شاد هم که باشیم و بخندیم پشت تمامِ چهره هایمان غم خوابیده و گوشه ی چشمهایتان اشگ پنهان شده. بهانه می خواهد تا همانند ابر بهار ببارد. افسرده ایم چون چیزی سرجایش نیست. چون داریم بی عدالتی می بینیم. چون داریم تبعیض و نابرابری می بینیم. چون فقیریم. چون زندگی مان دارد روز به روز بدتر می شود. چون رفاقت هایمان نامردی شده و اعتمادهایمان به هم از بین رفته. چون هزینه ها و درآمدها با هم متعادل نیست. چون داریم می بینیم همه دروغ می گویند. همه دارند تظاهر می کنند. هر روزمان بدتر از دیروز است و انگار داریم یک پست رفت تاریخیِ اجباری را به سمت قحطی و خشکسالی طی می کنیم. همان قحطیِ فراموش نشدنی سال ۱۲۹۶ در ایران که جان بیش از ۳ میلیون ایرانی را به خاطر فقر و گرسنگی گرفت. ما اختلالات روانی مزمن داریم. نمیگویم دیوانه ایم یا خل شده ایم اما از بیرون هر کسی که روزگار ما را می بیند ؛ همین تعبیر را از حالِ پریشانِ ما دارد.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 + دو =

پربازدیدترین ها