دریاچه ارومیه کجاست !

جعفر بخشی بی نیاز نویسنده و روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : مُرده ها که بسیار شوند و گورها که انباشته باشند ؛ مویه کردن را دشوار می کند. دیگر نمیدانی برای که بگریی و سینه چاک کنی. حالا نه برای آدمها که باید برای اشیاء هم و برای طبیعت هم بگریی و زانوی غم به بغل بگیری. دریاچه‌های شکوهمند ایران که زمانی ثروت‌های طبیعی این کشور بودند و فخرمان را در عالم داد می زدند ؛ دارند یک به یک می میرند. دارند نابود می شوند. دارند محو می شوند. دریاچه ارومیه که عمق متوسط آن ۶ متر بود و طول و پهنای آن به ترتیب به ۱۲۰ کیلومتر و ۱۵ تا ۵۰ کیلومتر می‌رسید حالا دیگر در نقشه موجود نیست. دریاچه ارومیه رسما مُرد. مثل تالاب گاوخونی با وسعتی بیش از ۴۷۶ هکتار. تالابی که تابستان امسال به صورت صد در صد خشک شد و ساکنانش را به سوگ نشاند‌‌. مثل دریاچه هامون که درد بی درمان گرفته و دارد خشک می شود. مثل دریاچه بختگان که او هم در خطر خشک شدن قرار گرفته و دارد آرام آرام در سایه ی بی تدبیری آقایان جان می دهد. آن قدر که او هم چون دریاچه ارومیه به زودی می میرد و به کل از روی نقشه محو می شود. حالا و همین امروز تالاب های انزلی ؛ هامون ؛ جازموریان ؛ بختگان ؛ حوض سلطان ؛ دریاچه نمک ؛ بامدژ و شیمبا به دلیل آن چه کمبود بارندگی دانسته اند و البته افزایش دما و برداشت بی رویه از منابع آبی به طور کامل و صد در صد خشک شده اند و از آنها فقط یادگارانی دور در تصاویر و ذهن ها نشسته و جا خوش کرده است.

و حالا خبر رسیده که دریاچه ارومیه کاملا محو شده و در نقشه چیزی از این شکوت و شکوه باقی نمانده است. ساده بگوییم. درياچه اروميه مُرد. از بین رفت. نابود شد از بس كه آب نداشت. از بس که خشک بود. از بس که دیده نشد. هیچ مسئولی به ضجه زدن های این دریاچه گوش نداد. هیچ چشمی آن را ندید. تدبیر هیچ مدیری سقوط دریاچه را باور نکرد و غُربت و تنهایی اش را نپذیرفت. مخاطره هایش را هیچ کس جدی نگرفت و کسی پیدا نشد به دریاچه آب تزریق کند تا نمیرد. تا نگذارد خشک شود. که آدمی برای زیستن خون می خواست و دریاچه آب. نه خون را به بدن رساندند نه آب را به دریاچه. همین است که جز عده ای معدود کسی برای دریاچه ارومیه ؛ برای هامون ؛ برای بختگان ؛ برای تالاب گاو خونی و برای دشت ها و کوه ها و دریاها و جنگل های ویرانه در این کشور مویه نمی کند و نمی گرید.

حالا و این ساعت در ایران ؛ در ارومیه ما دیگر چیزی به نام دریاچه نداریم. این نام ؛ این یاد ؛ این خاطره ؛ این تصویر و حتی این تصور تمام شد و به تاریخ و به ابدیت پیوست. حالا بنشینیم و تماشاگر رقصِ مرگ بر نمكهاى ساحل اش باشیم. خودمان نمک بر زخم دریاچه بریزیم تا بر سوگش بگرییم. تا روايت مرگِ بی هنگام و فقدانِ بی قاعده اش را از دور تماشا کنیم. تا ببینیم در حق اش چقدر ناجوانمردی شد و جفاها بر وی رفت. تا ببینیم که زيبايى اش و زندگى اش و نام اش در خشمِ خشک سالى به نابودی رسید و شوکتِ روزگارانِ قشنگ اش را زائل کرد‌. ما دیگر دریاچه ارومیه نداریم. دیگر دریاچه ارومیه روی نقشه نیست. این فقدانِ غم انگیز را باید بسیار گریست. چه بی تدبیری ها و خیانت ها که دریاها را خشک کرد و به آسمان خساست داد تا بر سوگ دریاچه ها بی تفاوت باشد و بایستد و بایستد تا مرگ آنها را شاهد باشد. به راستی الان چه کسی می داند دریاچه ارومیه کجاست ؟ کجا رفته. کجا پنهان شده. دریاچه ارومیه الان کجاست.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

 

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 + هفت =

پربازدیدترین ها