دانش آموزان کیسه بوکس های مدیران در مدارس !

جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : حالا دیگر در مدارسِ ما درس معلم زمزمه ی محبت نیست؛ جولانِ شر است و عرصه ی قلدری. آنهایی که روزگاری نه چندان دور طفل های گریز پای را صبح جمعه به مکتب می آوردند ؛ در زمانه ی تاریک ما دانش آموزان را با مشت و لگد راهی بیمارستان می کنند تا نشان دهند از دست معلم مدتهاست که گچ بر زمین افتاده و ترکه و شلاق جایش را پر کرده. نوازش و مهر از مدارس کوچ کرده و مدارس و کلاس ها به میدان جنگ تبدیل شده. رشته ی دوستی ها و صمیمت ها پاره شده و یقه گیری های گاه به گاه بین معلمین و مدیران مدرسه با دانش آموزان چون صحنه های اکشن و بزن بزن به حافظه ی جمع به تلخی نقش بسته تا تمامِ ساختار آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران را سر چوب کرده و قواره ی آن را از فحش و ناسزا پر کند. که ای کاش معلمین و مدیران مدارس هر از چند گاهی توسطِ روان پزشکان معاینه شوند و این میزان از شرارت و پرخاشگری را به درستی و با عقل و منطق مدیریت کنند. آستانی از صبر و شکیبایی که به شدت به هزار و یک دلیل فرو ریخته و جای آن را خشم و عصبانیت پر کرده.

ماجرا مرتبط است به ضرب و شتم شدید یک دانش آموز توسط مدیر یکی از مدارس در یکی از شهرهای ایران. مدیر کل آموزش و پرورش شهر مربوطه گفته دانش آموز رفتار غیر اخلاقی داشته. مدیر مدرسه در درجه اول این دانش‌ آموز را با صحبت دعوت به آرامش کرده اما کار به تنبیه بدنی رسیده. که با توجه به ایجاد شائبه و نارضایتی والدین ؛ این مدیر مدرسه جا به جا شده و به مدرسه ی دیگری رفته. بعد هم ادامه داده که برای سیستم آموزش و پرورش هر نوع تنبیهی اعم از بدنی و یا کلامی به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست. دستورالعملی که طبق گفته ی جناب مدیر کل فقط روی کاغذ آمده اما در عمل باد هوا بوده و روی اندام و جوارحِ دانش آموزان به دفعات مکرر امتحان شده. بعد هم از معلمین و مدیران مدارس خواسته که با سعه ی صدر در برابر دانش‌ آموزان و رفتارهای آنان برخورد کنند تا منبعد شاهد اینگونه چالش‌ ها در سطح مدارس نباشند. اما بشنویم از پدر این دانش آموز که در شرحِ ماجرایِ تنبیه فرزندش گفته : همسرم با من تماس گرفت و گفت سریع خودت را به خانه برسان. وقتی از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده پاسخ داد که پسرم با بینی شکسته از مدرسه به خانه آمده است. به سرعت به خانه رفتم و با ظاهر بهم ریخته و حال پریشان پسرم مواجه شدم. به سرعت و بدون اینکه از او بپرسم چه اتفاقی افتاده او را به بیمارستان بردیم و پس از عکس‌ برداری گفتند بینی فرزندم شکسته است و دکتر پس از معاینه گفت که غیر از شکستگی بینی پرده گوش پسرم هم پاره شده است.

 اتفاق هم اینطور رخ داده که پسر من و یکی از دوستانش در آخرین زنگ تفریح در حیاط مدرسه مشغول بازی و شیطنت بودند و گویا پشت یکی از ناظم‌ های مدرسه راه افتاده و ادای او را در آورده‌اند. در این حین یکی از بچه‌ها پسرم را هل می‌دهد و او به ناظم برخورد می‌کند. گویا مدیر مدرسه این صحنه را از دوربین یا پنجره دفتر مدیریت مشاهده کرده و پسر من و دوستش را به دفتری که هیچ دوربینی در آن وجود ندارد برده و مورد ضرب و شتم قرار داده است. مدیر مدرسه به دلیل جثه درشت‌ تر پسر من او را بیشتر کتک زده طوری که کف آن اتاق پر از خون شده. مدیر مدرسه پس از این واقعه با کمک مستخدم خیلی سریع اتاق را از لکه‌های خونی که روی زمین ریخته بود تمیز کرده است تا آثار خون از بین برود‌. و حتی با وجود حال نامساعد پسرم نه‌ تنها با خانواده یا اورژانس تماس نگرفته بودند که حتی اجازه خروج آنها از اتاق را هم نداده اند تا وقتی که تمام دانش‌ آموزان از مدرسه خارج شوند و در زمانی که مدرسه کاملا خالی بوده اجازه خروج این دو دانش‌ آموز را می‌دهند. قسمتِ جالبِ ماجرا آن جاست که شماره‌ای ناشناس با پدر این دانش آموز تماس می گیرد و به او می گوید به دلیل توهین به مدیر کل آموزش و پرورش باید خودش را به کلانتری معرفی کند. وقتی پدر این دانش آموز به کلانتری می رود مامورین از احضار وی اظهار بی‌ اطلاعی کرده و اظهار می دارند که این شماره اصلاً مربوط به کلانتری و پلیس نیست. وقتی پدر این دانش آموز دوباره به آموزش و پرورش برگشته و وقتی شماره را به نگهبانی اداره نشان داده متوجه می شود که شماره مربوط به حراست آموزش و پرورش است و خواسته‌اند با جعل عنوان کلانتری این خانواده را تحت فشار قرار دهند.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × 2 =