جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : او ظاهری بسیار آشفته دارد. همانند مرده گانی که از گور تازه برخواسته باشند. حرف می زند. با این مضمون : لازم نیست من به شما بگویم که اوضاع چقدر خراب است. همه ی شما خودتان بهتر از من می دانید. ما توی رکود اقتصادی هستیم. همه یا از کار اخراج شده اند یا نگران از دست دادن شغل هایشان هستند. ارزش دلار رسیده به پنج سنت. بانکها دارند ورشکست می شوند. همه ی مغازه دارها اسلحه زیر پیشخوان شان نگه میدارند. ولگردها توی خیابان ها دارند وحشی می شوند. به نظر میرسد در این شهر هیچ کس نیست که بداند باید چه کار کرد. ما همه در حال حاضر در شرایط بدی به سر میبریم. ما می دانیم هوای مناسب برای تنفس و غذای مناسب برای خوردن نداریم. می نشینیم و دائم تلویزیون نگاه میکنیم و خبرهای محلی به ما می گوید که امروز پانزده تا خودکشی و شصت و سه جرم وحشیانه در شهر داشتیم. و جالب این جاست که دیگر کسی زیاد از این آمار تعجب نمی کند. می دانیم که اوضاع خوب پیش نمی رود. در واقع از بد هم بدتر است. همه چیز دارد رو به وخامت و دیوانگی می رود.
پس ما دیگر از خانه بیرون نمی رویم. ما توی خانه می نشینیم و کم کم دنیایی که در آن زندگی میکنیم برایمان کوچک تر میشود. با خودمان می گوییم تو را به خدا دست کم بگذارید توی اتاق نشیمن در خانه هایمان راحت باشیم و دست از سرمان بردارید. به نوشیدنیها و تلویزیون هایمان کاری نداشته باشید. ما هیچ گلایهای از شما نداریم. فقط ما را راحت بگذارید. خب من شما را راحت نمی گذارم و از شما می خواهم که عصبانی شوید. از شما نمی خواهم که اعتراض کنید. از شما نمیخواهم که شورش کنید. من نمی خواهم به نماینده هایتان نامه بنویسید. چون نمی دانم چه باید برایشان بنویسید. اصلا آنها وقت دارند این نامه ها را بخوانند یا نه. من نمی دانم با رکود یا تورم و مجرمهای توی خیابان چه باید کرد. تنها چیزی که می دانم این است که اول باید عصبانی شوید. باید به هم بریزید. باید اعتراض کنید. جامعه ی آمریکا این سکوت را نمی خواهد.
تو باید بگویی من یک انسانم. لعنت به شما. زندگی من ارزش دارد. بنابراین از شما می خواهم که بلند شوید و به سمت پنجره بروید. بازش کنید و سرتان را بیرون بیاورید و فریاد بزنید من خیلی عصبانیام و نمی توانم این وضع را تحمل کنم. از شما می خواهم که همین حالا بلند شوید. بروید به سمت پنجره ها. بازش کنید. سرتان را بکنید بیرون و فریاد بزنید. من خیلی عصبانی ام و دیگر نمی توانم این وضع را تحمل کنم. شرایط باید تغییر کند. بعدش میتوانیم بفهمیم که در بارهی رکود و تورم و بحران نفت باید چه کار بکنیم. بعدش می نشینیم و راجب اتفاقات بعدی صحبت می کنیم. وقت برای آن کارها زیاد است. ولی اول از روی صندلی هایتان بلند شوید. همین حالا. همین الان. پنجره را باز کنید. سرتان را بیاورید بیرون و فریاد بزنید. بگویید من خیلی عصبانی ام و دیگر نمی توانم این وضع را تحمل کنم.
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع