جهان در عصر خودشیفتگی راهبردی بقلم حمید آصفی

حمید آصفی  با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : جهان امروز نه درگیر جنگ سرد است و نه درگیر صلح گرم؛ بلکه درگیر نوع تازه‌ای از نبرد است: روان‌جنگ قدرت. از اوکراین تا قفقاز، از مرز افغانستان تا کشمیر، و از خلیج فارس تا مدیترانه، شعله‌ی درگیری‌ها خاموش نشده بلکه شکل آن تغییر کرده است. جنگ‌ها دیگر فقط بر سر خاک نیستند، بلکه بر سر ذهن ملت‌ها و تصویر کشورها در افکار عمومی جهانی‌اند. سیاست دیگر از اتاق فکر وزارتخانه‌ها بیرون نمی‌آید؛ از ذهن رهبرانی می‌جوشد که خود را برند جهانی می‌دانند. در این میان، دونالد ترامپ خالص‌ترین نماد این عصر است؛ عصری که در آن، خودشیفتگی نه عیب روانی بلکه ابزار قدرت است.
ترامپ سیاست را نه مدیریت تعارض، بلکه مدیریت بازتاب می‌داند. او به واقعیت کاری ندارد؛ مهم این است که تصویرش در ذهن دیگران چگونه شکل می‌گیرد. تهدید می‌کند تا دیده شود، تحقیر می‌کند تا واکنش بگیرد، و تمجید می‌کند تا معامله را شیرین‌تر جلوه دهد. این همان چرخه‌ای است که می‌توان نامش را گذاشت: قدرت به مثابه تئاتر روانی.
تفاوت ترامپ با رهبران پیش از خود در این است که او هیچ مرزی میان زبان و رفتار قائل نیست. زبان برای او ابزار سیاست نیست، خودِ سیاست است. اگر گفت «کیم جونگ اون نابغه است»، هدفش تمجید نبود، بلکه آزمایش بود: می‌خواست ببیند دیکتاتور پیونگ‌یانگ از ستایش نرم می‌شود یا از غرور می‌ترکد. همین منطق در برابر ایران هم تکرار می‌شود؛ روزی تهران را «ملت بزرگ» می‌خواند و روز دیگر «نظام ترور». در هر دو حالت، هدف یکی است: سنجش روانی واکنش طرف مقابل.
اینجا همان نقطه‌ای است که دیپلماسی کلاسیک از نفس می‌افتد. دستگاه‌های دیپلماتیک با منطق پیش‌بینی‌پذیری کار می‌کنند، اما ترامپ از پیش‌بینی‌ناپذیری قدرت می‌سازد. او می‌داند اگر همه انتظار حمله دارند، کافی است لبخند بزند تا معادلات جهانی به هم بریزد؛ و اگر همه انتظار لبخند دارند، یک تهدید کوتاه در شبکه‌های اجتماعی کافی است تا بازار نفت و طلا دچار تلاطم شود. ترامپ با ذهن جهان بازی می‌کند، نه فقط با ارتش جهان.
مفهوم خودشیفتگی راهبردی دقیقاً در همین‌جا معنا می‌یابد. ترامپ عاشق تصویر خود است، اما نه از سر خوددوستی، بلکه از آگاهی نسبت به تأثیر روانی‌اش بر دیگران. او می‌داند در جهان رسانه‌ای‌شده، تصویر از واقعیت قدرتمندتر است. پس خودش را به شکل یک «ابررئیس‌جمهور» بازسازی می‌کند: کسی که می‌تواند دشمن را تحقیر کند و سپس در آغوش بگیرد. در این بازی روانی، هیچ چیز تصادفی نیست — هر توهین، هر لبخند و هر تمجید بخشی از سناریوی قدرت است.
ترامپ محصول یک دوران بزرگ‌تر است: عصر خودشیفتگی راهبردی جهانی. رهبران بسیاری از او الگوبرداری می‌کنند؛ از نتانیاهو تا پوتین، از مودی تا بن‌سلمان. در این جهان، توجه رسانه‌ای مهم‌تر از قدرت نظامی است. کسی که بتواند ذهن افکار عمومی را تسخیر کند، نیازی به ارتش ندارد. سیاست از «واقعیت سخت» جدا شده و به «نمایش نرم» بدل شده است.
در چنین صحنه‌ای، ایران هنوز با منطق سنتی غرور سیاسی بازی می‌کند، در حالی که ترامپ با منطق تحریک روانی پیش می‌رود. او وقتی از ایران تمجید می‌کند، در واقع دام می‌گسترد؛ وقتی تهدید می‌کند، در حال معامله است. هر واکنش احساسی از سوی تهران، برای او داده‌ی اطلاعاتی است. او با روان مذاکره می‌کند، نه با موشک — هرچند اگر لازم باشد، از موشک هم بهره می‌گیرد؛ همان‌طور که در جنگ ۱۲روزه و حملات دقیق به نطنز، اصفهان و فوردو با پشتیبانی هوایی از اسرائیل نشان داد که در منطق ترامپی، جنگ و نمایش دو وجه یک سکه‌اند.
اکنون که ترامپ در حال بازتعریف جایگاه آمریکا در نظم جهانی است، جهان وارد فاز تازه‌ای از روان‌جنگ قدرت شده است. او دیگر فقط رئیس‌جمهور ایالات متحده نیست؛ بلکه نماد نوعی سیاست‌ورزی است که ذهن جهانیان را به میدان نبرد تبدیل کرده است. در این میدان، هر کشوری اگر خود را نشناسد، در تصویر ترامپ گم می‌شود.
در نهایت، سیاست ترامپ را نه می‌توان با اخلاق سنجید، نه با منطق کلاسیک قدرت. او نه می‌خواهد جهان را اصلاح کند و نه آن را ویران؛ او می‌خواهد مرکز صحنه بماند. قدرت برای ترامپ نه هدف است، نه وسیله؛ بلکه مسیر نمایش‌های بی‌پایان است — نمایشی که تماشاگرانش همان رقبایی هستند که از تماشای او نمی‌توانند چشم بردارند.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × 1 =