بوی کباب ؛ شاخص رفاه و توسعه !

جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : این که ما چشمهایمان را به سمت واقعیت ببندیم و حقایق جامعه را نبینیم یک شکل ماجراست و شکل دیگر آن است که حقایق را اساسا وارونه ببینیم و اصالت داستان را به آن چه میل و اراده و خواست شخصی ست به مردم نشان دهیم. واضح تر آن که فقر را و فلاکت را و بدبختی مردم را به عین در این جامعه ی کوفتی و تعطیل شاهد باشیم اما بی تفاوت و بی خیال از کنارش رد شویم. انگار نه انگار که در میانه ی زیستِ ما در همین کوچه ها و خیابان ها ندارهای شهر حسرت یک زندگی معمولی را دارند. حسرتی که مدتهاست به عقده های بزرگ تبدیل شده و راه خوشبختی جمع کثیری از مردم را بسته.

 گفته مردم این قدر وضع شان خوب شده که قادرند با گوشت کیلویی خدا تومن در پارک های شهر کباب بزنند. نمی دانم پایه و ریشه ی این کلام از کجاست. یا او در این شهر زندگی نمی کند یا اگر هست چشمانِ واقع بینش را به روی تمامی حقایق بسته و هیچ میلی به دیدن فقر و بدبختی مردم در زیر پوست شهر ندارد. فقر دارد داد می زند. دارد حنجره پاره می کند. دارد تمام وجدانهای خوابیده را با لگد بیدار می کند. آن وقت نمی دانم چرا عده ای نمیخواهند از این خواب عمدی بیدار شوند و دور و برشان را خوب ببینند. حقیقتی گزنده از زندگیِ مردمی مستاصل و درمانده که اصلا یادشان رفته گوشت چه شکلی ست. برسد به آن که بخرند و در پارک ها کباب بزنند.

 فرض که حرف ایشان را در این مورد درست بدانیم. آیا واقعا دو یا سه خانواده که اتفاقی در پارک یا مکان عمومی در جنگل یا کنار دریا و یا هر جای دیگری که گوینده این مطلب حضور داشته کبابی هم به بدن زده باشند یعنی به این معنی ست که رفاه و توسعه در جامعه به وفور دیده می شود و مردم مرفه شده و زندگی خوبی دارند ؟ یعنی یک منقل ساده و چند سیخ و کمی گوشت نماد توسعه و رفاه برای این مردم است ؟ گاهی می اندیشم که این مدارک دانشگاهی و الصاق عناوینی چون دکتر و مهندس چقدر بر تن بعضی ها زار می زند و بر قواره ی ناموزون آنان چقدر گشاد است. جه می شد اگر یا حرف نمی زدیم یا حرف مزخرف نمی زدیم !

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − 8 =