با آبروی رفته چه باید کرد !

جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت :در خلاصه داستان فیلم سینمایی علفزار آمده : بعضی رازها بهتره فاش بشن ؛ برخی هرگز. باید دفن بشن یه جایی دور از دسترس ؛ برای همیشه. پژمان جمشیدی در این فیلم نقش یک بازپرس را بازی می کند. نماینده ی قانونی دستگاهِ قضاء که تحت فشار دست‌های پنهان قدرت در چالش اخلاقی با عدالت قرار گرفته. نمی داند طرف مصلحت را بگیرد یا با چکش قانون متخلف را مجازات کند. یک کشمکش عجیب و پیچیده برای یک بازپرسِ کارآمد و وارد اما مردد که بین وجدان کاری و اخلاقی از یک سو و منافع و مصالح خود که با مصلحت‌ اندیشی محقق می‌شود ؛ یک دو راهی سخت را در برابر او قرار داده و نمی داند دقیقا از کدام سو باید برود که هم کارش را درست انجام داده باشد ؛ هم حقی ضایع نشود و از همه مهمتر به لایه های پنهانِ قدرت هم جواب دهد.

 حالا همین نقش خیالی را در علفزار در دنیای واقعی یک بازپرسِ کارآمد و وارد اما مقتدر بازی می کند که هیچ شک و شبهه ای به پرونده ی روی میز ندارد. او به خوبی پژمان جمشیدی را می شناسد. از محبوبیت او کاملا اطلاع دارد. زیر و بم پرونده را هم بهتر از پژمان و همان دختر شاکی می داند. نیاز به توضیح اضافه هم ندارد. هر آن چه برای بازداشتِ هنرمند پرآوازه ی ایرانی و سفیرِ برند شهر فرش و بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران می خواهد ؛ همه را توی پرونده یک جا دارد. پژمان که وارد اتاقش میشود از همان جا یکراست می رود قزلحصار. یک عده داد می زنند که پژمان بیگناه است و در این بلوایِ آشفته قربانی شده و عده ای دیگر اما این بازداشت را درست می دانند و حتی خواهان برخورد جدی با پژمانِ متجاوزند و عده ای دیگر در بهت و ناباوری و طرح این سوال مهم که پژمان جمشیدی ؛ تو دیگر چرا ؟

 امروز هم که خبر رسیده پژمان جمشیدی در پروازی تهران را به مقصد استانبول ترک کرده. دلیلِ رفتن پژمان به ترکیه هر چه باشد دیگر مهم نیست. حالا دیگر هر خبری از پژمان منتشر شود اهمیت چندانی ندارد. مهم این است که آبرو و اعتباری که سالها برایش در زمین فوتبال جان کند تا به دستش بیاورد ؛ در سینما پیر شد تا کسبش کند ؛ میان مردم بود تا توی شخصیتش ثبت کند همه و همه غلط یا درست یک نمیروز از بین رفت و این اعتبار به شدت در ایران و بین هوادارانش لکه دار شد. آبرویی که خودش را سالها نگهداشت و در گزندِ بی امانِ نگاه ها و حرف ها و کنایه ها و برخوردها ایمن ماند اما در رخدادی غیر قابل باور به خاک افتاد و پژمان را پژمرد. اتفاقی نامیمون ؛ بد شگون ؛ نامبارک و زشت که فرض که آب رفته به جوی را دیگر بار برگرداند ؛ اما باید دید با آبروی رفته چه باید کرد.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 − هفت =

پربازدیدترین ها