اقتصاددان : صفویه باور داشت که باید حکومت را به امام زمان تحویل دهد اما به محمود افغان تحویل داد
اول آبان که گذشت مصادف بود با سقوط اصفهان و تسلیم سلطان حسین صفوی به محمود افغان و فروپاشی سلسله صفوی.
عبرتهای شگفت انگیزی در این فروپاشی وجود دارد…
شاهان صفوی که با شعار تشیع و ناسیونالیزم ایرانی بقدرت رسیدند سرانجام تجملگرایی، نابخردی و تبعیض در حق اهل سنت، پایانشان را رقم زد. در ستم گرگین خان حاکم دست نشانده صفوی به مردم سنی قندهار نوشته اند که:
«گرگین خان، مانند گرگ خونخوار که بر گلّۀ گوسفند اوفتد، بر اهل آن حدود افتاده و ایشان را از هم مىدرید و از ظلم و بیداد وى، آه و نالۀ افاغنۀ بیچاره بر فلک آبنوسى میرسید…»
آنان به شاه شکایتها برده، التماسها کردند که ما نیز انسانیم و رعیت شماییم، چرا اینهمه ستم روا میدارید؟…
اما گوش شنوایی نبود، حتی یکی از بزرگان خود را برای تظلم و دادخواهی به اصفهان فرستادند، اما حتی نگذاشتند به حضور شاه رسد و او را تازیانه زده، به خواری راندند!.
هنگامیکه کارد بر استخوان افغانان رسید بر گرگین خان شوریده، او را کشتند.
(روضه الصفا، …ص ۴۳۲).
محمود افغان با لشگر پابرهنه، شهرهای ایران را یکی یکی فتح کرده و در ۱۷۲۲م از طریق کرمان و یزد به نزدیکی اصفهان رسید. اینجا، دو قشون محمود افغانی و قزلباش صفوی رودرروی هم برای آخرین جنگ صف آرایی کردند، وضعیت دو قشون از هر حیث عبرت انگیز بود:
در یک طرف، افغانان ستمدیده با لباسهای چرکین، پاره پاره و اسبان لاغر بود.
و در طرفی دیگر، قشون صفوی با لباسهای فاخر و اسبان فربه و زین و لگام زرین، شکمهاى بزرگِ به ناز و نعمت پرورده و خروار خروار پیه آویزان از شکمهایشان، که طرفِ مقابل را تحقیر کرده می گفتند مشتى رجّاله افغان کون برهنه!
(تاریخ منتظم ناصری..ج۲ص۱۰۶۳)
تعداد نفرات لشکر صفویان دو برابر افغانان بود، اما سرنوشت این جنگ از پیش مشخص بود چون افاغنه، چیزی برای از دست دادن نداشتند جز زندگی تبعیض آلودشان را. اما گروه دوم همه چیز برای از دست دادن، داشتند…!
محمود افغان پیروز شده به محاصره اصفهان پرداخت، شاه بی خبر و ابله ایران، همچنان اسیر تملقات درباریانش بود که مدام می گفتند:
«جهان پناها، هیچ تشویش مفرما و دغدغه به خاطر خطیر مبارک، راه مده. که دولت خدادادۀ تو، مخلد مىباشد»
و پنج هزار زنان حرمسرا به دورش حلقه زده مشغول پختن نذری و شلّه زردى بودند تا دشمنان را منهزم کنند!
و منجّمین می گفتند: «ستارۀ اصفاهان، مشتریست…»
و علما عرض مىنمودند که: «عریضه بنویسید به خدمت امام غایب(ع) و…در آب روان اندازید تا آن جناب، امداد و اعانت نماید»(رستم التواریخ…ص ۱۴۰)
و شاه غرق در عیش و نوش، در مقابل هر چیزی فقط می گفت«یخشی دور» (خوب است)! چنانکه ظریفی سروده بود:
آن ز دانش تهى ز غفلت پر شاه سلطان حسین یخشى در
اما در چند قدمی بیرون از قصرش، در اثر محاصره افغانها، مردم از گرسنگی به خوردن سگ، گربه و کودکان همدیگر روی آورده و حتی نعش مردگان…
(تاریخ ایران، ملکم…ج ۱ص ۲۰۹)
این سلسله ی بشدت تقدیرگرا، یقین داشتند که نائب امام زمان هستند و حکومت را تنها به او تحویل خواهند داد، حتی به دربار شاه طهماسب، دو اسب سفید با زین و یراقِ کامل آماده کرده بودند تا پس از ظهور امام، یکی را او و دیگری را شاه صفوی سوار گردد و حتی شاه، خواهرش(مهین بانو) را شوهر نداده و مجرد گذاشته بود به عنوان نامزد امام غایب(ع)…!(سه سفرنامه رابی بنیامین تطیلی…ص۲۱۷)
کوچکترین شکی نداشتند که حکومت را سرانجام به صاحب اصلی اش امام زمان(ع) تحویل خواهند داد، اما سرانجام، اینچنین خفت بار و رقت انگیز، تحویل محمود افغان می دادند…!
تحویل تاج شاهی قدرتِ ۲۳۰ ساله صفوی به محمود افغان یکی از عبرت انگیزترین صحنه های تاریخ ایران است:
شاه سلطان حسین صفوی برای تسلیم خود، با جمعى از اصفهان خارج شد و به جانب اردوى افغان حرکت کرد، نزدیک چادرها که رسید، به بهانه اینکه محمود در خواب است، مدتى آنجا نگاهش داشتند و تحقیرش کردند!
چون داخل شد، خطاب به محمود افغان گفت:
«اراده خداوند عالم نیست که من بیش از این پادشاه باشم وقتش رسیده که تو بر تخت نشینی. سپس با دست خود، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر مندیل وى نهاد».
آنوقت، پیرمردی ۶۱ساله و فربه، پشت سر محمود ۲۱ساله و لاغر راه افتاده تا او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کرده و کلیدهای کاخها را به او بسپارد!
و البته تحویل ثروت عظیم و ضبط حرمسرایش که بالغ بر چهارصد زن بود و محمود، زنان را بین افسران قشون خود تقسیم نمود…!
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع