آخرین نسل های باسواد در ایران !

جعفر بخشی بی نیاز روزنامه نگار و عضو شورای سردبیری با درج یادداشتی در اقتصاددان نوشت : پیش از این سالها و در دورانی که درس دادن و گرفتن آن در کلاس های مدرسه و دانشگاه قاعده داشت و از انضباط و حتی ترس پیروی می کرد و چوب و ترکه های معلم از محبت و مهربانی می گفت و شهریه ها و مخارج نجومیِ مدارس و دانشگاه ها دمار از روزگار پدر و مادرها در نمی آورد ؛ وزن مدارک تحصیلی سنگین بود و عموما با افتخار بر سینه ی دیوار قاب می شد. او که دیپلم گرفته بود در نگاه امروزی ها کارنامه ی پزشکی داشت. همان مدرک دیپلم در ذات خود کلی اطلاعات و دانایی و آگاهی پنهان کرده بود و یافته ها نشان میداد دارنده گانِ مدارک دیپلم و بالاتر با پول و پارتی سر میدان انقلاب مدرک نخریده اند‌ که جان کنده اند تا مدرک بگیرند. زحمت کشیده اند. شیوه های مرسومی که از قواعدی اساسی و نظم یافته تبعیت می کرد و چهارچوبی قانون مند داشت. معلمین و اساتید همه باسواد بودند و جز به درس دادن دغدغه ی دیگری ذهن شان را مشغول نکرده بود. معلمینی که با شغل دوم بیگانه بودند و اساسا چیزی به نام اسنپ را نمی شناختند.

 حالا اما در وضعیتی هولناک قرار گرفته ایم. ما شاهد پایانی تاسف بار از یک دوران طلایی و سرنوشت سازیم. دیگر بنیاد و شالوده ی کلاس های درس را نمی توانیم با آموزه های مرسوم قدیم و روش های آموزشی سنتی پرورش دهیم و در مغزهای شلوغ آنان تخم های آگاهی و بینش بکاریم. این مغزها و این اندیشه ها نه از آن جهت که ضعیف شده اند و ظرف شان کوچک شده که منطقا افکارشان در پیِ موضوعات مهم تری ست که با درس و مدرسه فاصله ای طولانی دارند. خوب که ببینیم در دستهای دانش آموزان دیگر خودکار و مداد و خط کش نیست. همه تلفن همراه دارند. وسیله ای که نمی شود آن را در جهان امروز فقط یک ابزار نامید. تلفن همراهی که همزمان معلم است ؛ پدر و مادر غايب است ؛ پنجره ای بسیار روشن رو به دنیای شلوغِ اطلاعات و در عین حال مخدر روزمره و دایم الواجب. مغزِ این بچه ها به جای تمرکز روی تخته سیاه و حرفهای تکراری معلمینِ گرفتار و بدهکار و بی انگیزه ؛ مدام در پىِ تحریکِ سريع و پر شتابِ محتویاتِ لحظه ای و فورى ست. و مدرسه و دانشگاه به شكل سنتىِ قدیم راهی برای مقابله با آن ندارد. یک باختِ کاملا علمی و درست که زبان و دست را در برابر ماشین ضربه فنی کرده است و عملا به او گفته است که آقای معلم : تو در سر کلاس درس ؛ یک بازنده ای.

 امروز معلمان ما در کلاس هایی حضور دارند که فقط با جسم های دانش آموزان مواجه اند. روح ها تماما جای دیگری ست. در کلاس هایی درس می دهند که كسى در آن حاضر نیست. درس ها تماما تكرارِ محفوظات است. دانش آموزان ديگر نمی خوانند. جمله های طولانی را دنبال نمی کنند. انتظار نمی کشند. خویشتن داری ندارند‌. حوصله هایشان را دور انداخته اند و با زمان و صبر غریبه اند. همین است که آخرین نسل بازمانده ی سواد را در پیش رو داریم. ما در آستانه ی یک فروپاشیِ وحشتناکِ تمدنى هستيم. نسلی پیش رو داریم که تمرکز روی موضوعات مهم را ندارد. قادر به پذیرش بسیاری از واقعیت ها نیست‌. به عبارت ساده تر ما مدرک خواهیم داشت ؛ اما انسان نه‌. کاربر و دنبال کننده بسیار خواهند بود اما بزرگ سالانى كه بتوانند پدر و مادر یا سازنده يا راهبر و تعیین کننده باشند ؛ خیر نداریم. وقتی نمی شود همه چیز  را تغییر داد و اراده ای هم برای تحول در تمامی ساختارها از جمله آموزش و پرورش نیست ؛ باید این شکست را پذیرفت و باورش کرد. شكستی که تنها متعلق به نسل ما نیست. برای تمام دوران ها و زمان هاست.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

ع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − 16 =